شعر من ،
تحمل نمی کند
حتی مرا
تازیانه است
شلاق است
که هر دم زخمی ام می کند
پوستم را می کند
تنم را سیاه می کند
استخوان هایم را می جود
و تن خسته ی مرا
آویزان می کند
به صلیب کلماتش
تا اسطوره ای نامیرا ،
از خود بسازد
شعر من ،
درد تمام مردم دنیا را
بر دوش می کشد
این بار سنگین را ،
من بر دوش خود ،
سال هاست احساس می کنم
مرا دیاری نیست
جایی نیست
که شعر زادگاه من است
دیار من است
وطن من است
شعر من ،
تازیانه است
تمام تنم را زخمی کرده است
از نای افتاده ام
از پای افتاده ام
دیگر هیچ چیز برای از دست دادن ندارم
شعر من ،
همه چیز است
اما ،
هیچ چیز نیست
هیچ است
هیچی ،
که همه چیز است
شعر من ،
تازیانه است
شلاق است
از آن بگریز
پیش از آن که تو را هم زخمی کند
قبل از آن که ،
تو را هم با من نابود کند
اکبر درویش . خرداد ماه سال ۱۴۰۲
#akbar#darvish#akbardarvish# #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_اجتماعی #شعر _نو#شعر _سیاه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر