۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

سنگی بزن

می خواهم تحمل کنم
سنگی بزن 
شیشه ی بادها را
من از روی باد پریده ام
سنگی بزن
تا عروسی زنجره ها
هلهله باران شود
اکنون که
کاکلی من ,
عریان
در آغوش من می رقصد

نشانه ای ...
تیر را در کمان بگذار
رنگین کمان ها ,
رقص یعد از باران را
در آغوش من
بالغ شده اند
به شور رسیده ام
به شعف آمده ام
بوی همآغوشی
گیج کرده است رویا را
آبستن است
هم زمین و هم زمان
باد را نشانه بگیر
لباس ها ,
عریانی ما را
فریب می دهند
عریان باش
عریان تر
می خواهم تحمل کنم
درخت را در دریا بکار
اکنون که
کاکلی من ,
جسم و جان مرا
به تفکر ,
شیفته ی خواهش می کند

ابرها خاموشند
ای زمین من ,
عریان باش
بر تو می بارند
تمام آب های دلتنگی
باران می گیرد
اگر رنگین کمان تر
در آغوش هم ,
ممنوع تر
زمزمه کنیم
می خواهم نحمل کنم
تیرها را
که اکنون ,
مرا نشانه گرفته اند
ارضا خواهم شد
آن گاه
در آغوش تو ,
احیا خواهم شد
باد را نشانه بگیر
بادهای مخالف ,
وزیدن گرفته اند
و آغوش من
خالی آغوش تو را
خواب می بیند

دست به دست من بده
تمام شده است
باران
باد را نشانه بگیر
رنگین کمان ها
نسیم خنک را ,
در آغوش من ,
تجربه خواهند کرد
و عروسی زنجره ها را
و نور شب تاب ها را
و بوسه ی امواج را
لب های دریا تشنه است
لب های باد تشنه است

می خواهم تحمل کنم
دوست می دارم
رنگین کمان را
بعداز باران
دوست می دارم
زمین را
وقتی آبستن است
دوست می دارم
نگاه کن ,
جوانه ها می رویند
سنگی بزن
شیشه ی بادها را
رویش دوباره ای خواهد بود .

اکبر درویش . مهرماه سال 1392


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر