وقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است
اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه
روز نامردی ست
داش آکل مرد روزگار مردی روز نامردی ست اکنون از پشت می زنند خنجر باور کن باور کن ...
از اولین تجربه های شعری مربوط به 17 سالگی اکبر درویش . سال 1351
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر