۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه

عمری ست که در بودن خود حیرانم

عمری ست که در بودن خود حیرانم
از بخت بد و سیاه خود نالانم
هر دست گرفتمش به یاری دردا
خنجر شد و آمد فرود بر جانم

اکبر درویش
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر