۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

راستی هرگز ندانستم

بین دو مرگ را
از نیستی
تا نیستی 
چگونه خسته و دلمرده
با باری از اندوه
کوله ای از درد
سفر می کنیم

چگونه
کوچه های زندگی را ,
گذر می کنیم

راستی
هرگز ندانستم
چرا آمدم
این سراب دلتنگ را
و زندگی کردم
اما ندانستم
داستان زندگی را

راستی
هرگز ندانستم
به کجا خواهم رفت
و چه خواهم شد

این تسلسل
_ زندگی را می گویم _
بی من ادامه داشت
با من ادامه یافت
و بعداز من ,
همچنان خواهد گشت

اما سفر من
در این بودن ,
با شتاب گذشت
ندانستم
چگونه آغازی
نخواهم فهمید
چگونه پایانی !!

اکبر درویش . مهرماه سال 1392


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر