۱۳۹۳ دی ۲۷, شنبه

بنی آدم !؟

بداهه هایی درباره ی نابرابری های اجتماعی :

من در کنار بخاری فکنسنی ام
زانوی غم بغل کرده ام
تو در کنار شومینه
روی صندلی ننوی خود
تکان می خوری
و به روزهای زیبای آینده ات می اندیشی

من به فکر کرایه خانه ام
که چند ماه است عقب افتاده است
تو به فکر خرید ویلای تازه
در شهر آنتالیای ترکیه هستی

من بچه ام مریض است
بیکار شده ام
بریده ام
تمام درهای دنیا را بسته می بینم
تو فرزندت را به تور اروپا می فرستی
کارخانه ی تازه ای زده ای
کیفت کوک است
و درهای پیشرفت را روز به روز بازتر می بینی

من امسال هم نتوانستم
برای پسرم روز تولد چیزی بخرم
تولد پسرت مبارک
امشب پیش تمام دوستانش پز می دهد
که بابا برای تولد من
یک اتوموبیل زانتیا خریده است

دختر من شاگرد اول شد
اما باز هم نتوانستم به قول خود عمل کنم
و برایش کامپیوتری بخرم
تا بتواند در درس هایش به او کمک کند
لب تاپ چند میلیونی را
که برای مدیر مدرسه ی دخترت گرفته ای
از دور می بینم
و نمره هایی را
که دروغکی در کارنامه ی دخترت می گذارند

و در زیر این آسمان برای تو سفید و برای من سیاه
هر دو فکر می کنیم
" بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند "
و هر دو در دل مان به این شعر سعدی شیراز می خندیم
تو از روی شوق
من از روی درد ...

اکبر درویش . 25 دی ماه سال 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر