۱۳۹۳ دی ۲۷, شنبه

کاش من هم یک الاغ بودم !!

بداهه هایی درباره ی نابرابری های اجتماعی :

حاج خانوم
که هفت بار به مکه رفته بود
و باید او را حاج حاج حاج حاج حاج حاج حاج خانوم صدا می کردم
مادر حاج آقا توتونچی
که من خونه شاگردشان بودم
و کارگر حجره ی بازارشان
همیشه سر من داد می زد
بی پدر و مادر
تو اندازه ی یک الاغ هم بارت نیست
حیف نون !!

البته راست هم می گفت
هیکل نحیفی داشتم
لاغر و مردنی
دست و پا چلفتی !!

و هر وقت هم حرف می زدم
می گفت :
تو کله ات بوی قرمه سبزی می دهد
آخرم این کله را به باد می دهی
یا می گفت :
تو آدم بشو نیستی
الاغ را می توان آدم کرد
اما تو را نه ...

البه راست هم می گفت
پدر نداشتم
و مادرم شوهر داشت
و کله ام هم بوی قرمه سبزی می داد
به چیزهایی فکر می کردم
که به من ربطی نداشت
چرا عده ی اندکی از پول بالا می روند
و عده ی بسیاری
در گرسنگی و فقر به سر می برند !؟

آن ها می خواستند مانند الاغ
از من کار بکشند
و من با آن هیکل نحیف و لاغر
از یک الاغ هم کمتر بودم

حاج آقا توتونچی می گفت :
خدا را شکر کن
که یک لقمه نانی می خوری و زنده هستی
کار دنیا به تو ربطی ندارد
اما من دنبال این بودم
که چرا دنیا این همه بی رحم و بی انصاف است
و چرا باید عده ای کار کنند
و عده ای دیگر بخورند و چپاول کنند !؟

اما کاش می توانستم مانند الاغ
فقط به فکر یونجه ی خود باشم
کار کنم
سرم به کار خودم باشد
فقر و بی چیزی ام را شکر کنم
و کار قیصر را به قیصر
و کار مردم را به خدا بسپارم

حاج خانوم
که هفت بار به مکه رفته بود
و باید او را حاج حاج حاج حاج حاج حاج حاج خانوم صدا می کردم
مادر حاج آقا توتونچی
که من خونه شاگردشان بودم
و کارگر حجره ی بازارشان
همیشه سر من داد می زد
بی پدر و مادر
تو اندازه ی یک الاغ هم بارت نیست
و من آرزو می کردم
ای کاش من هم یک الاغ بودم !!

اکبر درویش . 24 دی ماه سال 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر