از دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
زبان دارم
اما لبان خود را
خواهم دوخت
تا دیگر هیچ نگویم
چشم دارم
اما چشمان خود را
خواهم بست
تا دیگر هیچ نبینم
و گوش های خود را
از موم پر خواهم کرد
تا بانگ هیچ صدایی را نشنوم
در پیله ی تنهایی خود
معتکف خواهم شد
سالیان سال
قرون پی در پی
و انتظار خواهم کشید
تا کشتی خدا
در ساحلی دور دست
به گل نشیند
آن گاه
دست او را خواهم گفت
و اورا به جامی میهمان خواهم کرد
خواهیم نشست
رو به روی هم
چشم در چشم هم
و خواهم گفت قصه های همه درد مردمان زمین را
از فقر خواهم گفت
از زندان و شکنجه
از تبعیض
از مرگ آزادی
از زندگی
که چون صلیبی بر دوش خلق سنگینی می کند
از درد و اندوه
از همه چیز خواهم گفت
از بازی قدرت
از چپاولگری ثروت
از ظلم و از ذلت
از همه چیز خواهم گفت
تا خدا اقرار کند
اشتباه آفرینش را ...
اکبر درویش . 25 تیر ماه سال 1392
" در سایه ی ارتداد "
زبان دارم
اما لبان خود را
خواهم دوخت
تا دیگر هیچ نگویم
چشم دارم
اما چشمان خود را
خواهم بست
تا دیگر هیچ نبینم
و گوش های خود را
از موم پر خواهم کرد
تا بانگ هیچ صدایی را نشنوم
در پیله ی تنهایی خود
معتکف خواهم شد
سالیان سال
قرون پی در پی
و انتظار خواهم کشید
تا کشتی خدا
در ساحلی دور دست
به گل نشیند
آن گاه
دست او را خواهم گفت
و اورا به جامی میهمان خواهم کرد
خواهیم نشست
رو به روی هم
چشم در چشم هم
و خواهم گفت قصه های همه درد مردمان زمین را
از فقر خواهم گفت
از زندان و شکنجه
از تبعیض
از مرگ آزادی
از زندگی
که چون صلیبی بر دوش خلق سنگینی می کند
از درد و اندوه
از همه چیز خواهم گفت
از بازی قدرت
از چپاولگری ثروت
از ظلم و از ذلت
از همه چیز خواهم گفت
تا خدا اقرار کند
اشتباه آفرینش را ...
اکبر درویش . 25 تیر ماه سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر