از دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
شب قدر بود
خدا ,
درمانده و حیران
زانوی غم بغل کرده بود
افسرده
دل شکسته
ناامید
مایوس
و مانده بود به چه باید سوگند یاد کند
دانه های اشک
از چشمانش جاری
دست هایش را
با عجز و ناتوانی
رو به زمین گرفت
و ده بار :
یا بنده ام العفو
یا بنده ام العفو
یا بنده ام العفو
.......
که تو را
در چنین دنیای پستی ,
زندگی بخشیدم
دنیایی که جنگ و جنایت ,
دیواره هایش را
تزئین کرده بود
دنیایی که
تنها به کام قدرت و ثروت بود
و ضعیف ماندگان
قربانی بازی های به قدرت رسیدگان
دنیایی که نعش عدالت
بر صلیبی آویزان
در میدان هایش خود نمایی می کرد
و آزادی ,
قصه ای بود که حتی در کتاب های درسی
به فراموشی سپرده شده بود
یا بنده ام العفو
یا بنده ام العفو
یا بنده ام العفو
.......
که تو را
در چنین دنیای بی رحمی ,
محکوم به ماندن کردم
و از اختیار داد سخن دادم
اما در جبری دهشتناک
رهایت کردم .
اکبر درویش . اول مرداد ماه سال 1392
" در سایه ی ارتداد "
شب قدر بود
خدا ,
درمانده و حیران
زانوی غم بغل کرده بود
افسرده
دل شکسته
ناامید
مایوس
و مانده بود به چه باید سوگند یاد کند
دانه های اشک
از چشمانش جاری
دست هایش را
با عجز و ناتوانی
رو به زمین گرفت
و ده بار :
یا بنده ام العفو
یا بنده ام العفو
یا بنده ام العفو
.......
که تو را
در چنین دنیای پستی ,
زندگی بخشیدم
دنیایی که جنگ و جنایت ,
دیواره هایش را
تزئین کرده بود
دنیایی که
تنها به کام قدرت و ثروت بود
و ضعیف ماندگان
قربانی بازی های به قدرت رسیدگان
دنیایی که نعش عدالت
بر صلیبی آویزان
در میدان هایش خود نمایی می کرد
و آزادی ,
قصه ای بود که حتی در کتاب های درسی
به فراموشی سپرده شده بود
یا بنده ام العفو
یا بنده ام العفو
یا بنده ام العفو
.......
که تو را
در چنین دنیای بی رحمی ,
محکوم به ماندن کردم
و از اختیار داد سخن دادم
اما در جبری دهشتناک
رهایت کردم .
اکبر درویش . اول مرداد ماه سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر