ز دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
{ گفتی :
" مرا یاد کنید
تا یاد کنم
شما را " }
و من ,
بارهای بار
تو را
یاد کردم و
تو ,
مرا یاد نکردی
با این که ,
تو خود را خدا می دانستی و
من ,
اما خدا نبودم
اکنون ,
اقرار کن
چه کسی را
درودها شایسته تر است
من ,
که تو را یاد می کردم
یا تو ,
که به بودن من
و آن چه بر روزگار من می گذشت ,
بی تفاوت بودی !؟
اکنون ,
تو را دیگر ,
یاد نخواهم کرد
و تنها با مردمی همنشین خواهم شد
که با درد و اندوه خود
که با غم و بیچارگی ,
تنها مانده اند
مردمی که ,
یا از روی جهل
یا از روی ترس
و یا از روی عجز ,
تو را صدا می زنند
تو را می خوانند
اما تو ,
بی تفاوت به دردهای شان
فارغ از غم های شان
جدا از غصه های شان
از دور نشسته ای
و تماشاگر این خیمه شب بازی وحشیانه .....
اکبر درویش . 4 مرداد ماه سال 1393
" در سایه ی ارتداد "
{ گفتی :
" مرا یاد کنید
تا یاد کنم
شما را " }
و من ,
بارهای بار
تو را
یاد کردم و
تو ,
مرا یاد نکردی
با این که ,
تو خود را خدا می دانستی و
من ,
اما خدا نبودم
اکنون ,
اقرار کن
چه کسی را
درودها شایسته تر است
من ,
که تو را یاد می کردم
یا تو ,
که به بودن من
و آن چه بر روزگار من می گذشت ,
بی تفاوت بودی !؟
اکنون ,
تو را دیگر ,
یاد نخواهم کرد
و تنها با مردمی همنشین خواهم شد
که با درد و اندوه خود
که با غم و بیچارگی ,
تنها مانده اند
مردمی که ,
یا از روی جهل
یا از روی ترس
و یا از روی عجز ,
تو را صدا می زنند
تو را می خوانند
اما تو ,
بی تفاوت به دردهای شان
فارغ از غم های شان
جدا از غصه های شان
از دور نشسته ای
و تماشاگر این خیمه شب بازی وحشیانه .....
اکبر درویش . 4 مرداد ماه سال 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر