1
چراغانی کرده اند
شهر را
با بغض های فرو خورده ...
2
خواب نیست
کابوس های شبانه است
که روی بند شب
پهن شده است
3
صدای قداره ها
قوقولی قوقوی خروسخوان صبح
برق سر نیزه ها
اولین تلالو خورشید
آغاز روز ...
4
و بوی خون
عطر مشام های گیج و گنگ
جویبار نهال های تشنه ی دارها
و تازیانه ای
بر بی خوابی بیدارها
5
پیدا کردمش
انگار گم شده بود
گم شده بودیم
در کوچه های ابتدایی
در عمق جاده های برهوت
6
صبح بود
ظهر بود
شب بود
نه ,
باور نکن
همه شب بود
7
نشنیدی !؟
صدای اذان می آید
خدا گم شده است
دست در جیب های مان کردیم
می دانم
بغض های فرو خورده
روشن نمی شوند .
اکبر درویش . تیر ماه سال 1393
چراغانی کرده اند
شهر را
با بغض های فرو خورده ...
2
خواب نیست
کابوس های شبانه است
که روی بند شب
پهن شده است
3
صدای قداره ها
قوقولی قوقوی خروسخوان صبح
برق سر نیزه ها
اولین تلالو خورشید
آغاز روز ...
4
و بوی خون
عطر مشام های گیج و گنگ
جویبار نهال های تشنه ی دارها
و تازیانه ای
بر بی خوابی بیدارها
5
پیدا کردمش
انگار گم شده بود
گم شده بودیم
در کوچه های ابتدایی
در عمق جاده های برهوت
6
صبح بود
ظهر بود
شب بود
نه ,
باور نکن
همه شب بود
7
نشنیدی !؟
صدای اذان می آید
خدا گم شده است
دست در جیب های مان کردیم
می دانم
بغض های فرو خورده
روشن نمی شوند .
اکبر درویش . تیر ماه سال 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر