۱۳۹۳ تیر ۱۶, دوشنبه

از گاهواره تا گور

بی امتداد
بی راه
نه در پشت سر
نه در پیش رو ...

من فرو رفتن را ,
در گاهواره ها
تجربه کرده ام
گورها را ,
که خود جای خود دارند
با آن دهان های همیشه باز
که با حرص و آز
هر چه می بلعند ,
اما همیشه
گرسنگی را آواز می دهند

به روزگار قحطی ,
جسدها نیز
غنائم هستی محسوب می شوند
جسدها را
به دوش می گیرم
تا از روزی به روز دیگر
در سراشیبی فرو رفتن ...
و همیشه ,
در پشت چراغ های قرمز ,
توقف کردن
درجا زدن ...

دستی نیست
دستی دستت را نخواهد گرفت
چشم های کور
بینا نخواهند شد
و زبان های لال ,
سرود فرا شدن نخواهند خواند

بی هوده است
به امید کسی بودن
که دست هایش را ,
از پشت به هم زنجیر کرده است

برخیز
جام شوکران را
از دست سقراط بگیر
و لاجرعه بنوش
تا گاهواره ها را
با گورها
پیوند دهی
در امتداد فرو شدن ...

اکبر درویش . 10 تیرماه سال 1393


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر