۱۳۹۳ تیر ۱۰, سه‌شنبه

خواهم گفت


چون کولیان آواره
صدایم را
بر کف دست هایم خواهم گرفت
و از غربتی به غربت دیگر خواهم رفت
و جار خواهم زد
تا انعکاس این صدای خسته
طوفانی شود
ویرانگر
بر سر بود و نبود این هست پلید
اکنون
که بی رحمانه
با نخ و سوزن این روزهای تلخ
در یک تسلسل بی پایان
لب هایم را به هم دوخته اند

خواهم گفت
خواهم گفت
وقتی که سکوت
بغض های مرا
تا اضطراب خفقان می کشاند
اما
دست هایم هنوز
خواب فریاد شدن را آواز می کنند

خواهم گفت
خواهم گفت
می دانم
سکوت پلی خواهد شد
صدای مرا
تا انعقاد فریاد

خواهم گفت
خواهم گفت
دست های مرا گوش کن !!

اکبر درویش . تیر ماه سال 1388
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر