با یاد مرادم " احمد شاملو " " بامداد " سترگ شعر
و معلم و دوست بزرگوارم " دکتر غلامحسین ساعدی ( گوهر مراد ) "
1
ستاره ها را ,
یکی یکی
از سقف آسمان چیدن
و مخفی کردن
در زیر خاک
خاکی که هنوز ,
از بوی آتش و خون لبریز است
2
به بین
در باغچه های مان ,
غرش مسلسل ها
خواب روئیدن را
تجربه می کنند
تا سبز شدن
جوانه زدن ...
3
گاه می شود
یک بار
فقط یک بار
پرده را کناری کشید
و دید
روز است
اما ,
ابرها ,
خورشید را پنهان کرده اند
4
روزگاری ست نازنین
افقی
راه می رویم
و عمودی زندگی می کنیم
انگار صد و هشتاد درجه چرخیده ایم
بر مدار صفر ...
اکبر درویش . 31 تیر ماه 1393
و معلم و دوست بزرگوارم " دکتر غلامحسین ساعدی ( گوهر مراد ) "
1
ستاره ها را ,
یکی یکی
از سقف آسمان چیدن
و مخفی کردن
در زیر خاک
خاکی که هنوز ,
از بوی آتش و خون لبریز است
2
به بین
در باغچه های مان ,
غرش مسلسل ها
خواب روئیدن را
تجربه می کنند
تا سبز شدن
جوانه زدن ...
3
گاه می شود
یک بار
فقط یک بار
پرده را کناری کشید
و دید
روز است
اما ,
ابرها ,
خورشید را پنهان کرده اند
4
روزگاری ست نازنین
افقی
راه می رویم
و عمودی زندگی می کنیم
انگار صد و هشتاد درجه چرخیده ایم
بر مدار صفر ...
اکبر درویش . 31 تیر ماه 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر