در حادثه ای
خواهم مرد
و شر خود را
از سر این جهان
کم خواهم کرد
و این جهان ,
بی من ,
نفس راحتی خواهد کشید
چه حادثه ای ؟
نمی دانم
اما ,
اتفاق خواهد افتاد !
توف
توف
توف
توف به این جهانی که
جز رنج و محرومیت ,
برای من هیچ نبوده است
این جهانی که
به کام ستمگران است
و قلدران بر آن حکومت می کنند
این جهان نابرابری
که هر روز قربانی می خواهد ...
گوه
گوه
گوه
گوه بگیرد
این جهانی که
جز جنگ و غارتگری هیچ نمی داند
که هیچگاه به کام من نبوده است
آتش باید ریخت
در مقعد این جهان
تا بسوزد
تا ویران شود
که در آن سوختم
و قربانی شدم
این جهانی که
دشمن سخت آزادی ست
و زندان عدالت خواهی ...
اکبر درویش . 8 اردیبهشت سال 1393
خواهم مرد
و شر خود را
از سر این جهان
کم خواهم کرد
و این جهان ,
بی من ,
نفس راحتی خواهد کشید
چه حادثه ای ؟
نمی دانم
اما ,
اتفاق خواهد افتاد !
توف
توف
توف
توف به این جهانی که
جز رنج و محرومیت ,
برای من هیچ نبوده است
این جهانی که
به کام ستمگران است
و قلدران بر آن حکومت می کنند
این جهان نابرابری
که هر روز قربانی می خواهد ...
گوه
گوه
گوه
گوه بگیرد
این جهانی که
جز جنگ و غارتگری هیچ نمی داند
که هیچگاه به کام من نبوده است
آتش باید ریخت
در مقعد این جهان
تا بسوزد
تا ویران شود
که در آن سوختم
و قربانی شدم
این جهانی که
دشمن سخت آزادی ست
و زندان عدالت خواهی ...
اکبر درویش . 8 اردیبهشت سال 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر