تو خود_ حرمت آبی لبای تشنه مو دریاب
توی قلب من ظهور کن توی بیداری و تو خواب
جلوی پام صف کشیدن جاده های بی سرانجام
جاده ی عبور من باش مقصد همیشه نایاب
منو از فصول قحطی تا خود عشق همسفر باش
توی این شدت وحشت تن خسته مو سپر باش
رمقی به تن نمونده تا ادامه بدم این راه
مرد من ای خوب عاشق آخرین فصل خطر باش
تکیه گاه گریه ی من ای پراز شعر و حکایت
باور بودن من باش با همه عشق و صداقت
سایه باش تو بر سر من توی این غربت تن سوز
دستامو بگیر رهام کن منو از شب اسارت
منو از فصول قحطی تا خود عشق همسفر باش
توی این هجوم ظلمت تن خسته مو سپر باش
رمقی نمونده در من تا ادامه بدم این راه
مرد من ای خوب عاشق آخرین فصل خطر باش
اکبر درویش . اول اردی بهشت سال 1393
توی قلب من ظهور کن توی بیداری و تو خواب
جلوی پام صف کشیدن جاده های بی سرانجام
جاده ی عبور من باش مقصد همیشه نایاب
منو از فصول قحطی تا خود عشق همسفر باش
توی این شدت وحشت تن خسته مو سپر باش
رمقی به تن نمونده تا ادامه بدم این راه
مرد من ای خوب عاشق آخرین فصل خطر باش
تکیه گاه گریه ی من ای پراز شعر و حکایت
باور بودن من باش با همه عشق و صداقت
سایه باش تو بر سر من توی این غربت تن سوز
دستامو بگیر رهام کن منو از شب اسارت
منو از فصول قحطی تا خود عشق همسفر باش
توی این هجوم ظلمت تن خسته مو سپر باش
رمقی نمونده در من تا ادامه بدم این راه
مرد من ای خوب عاشق آخرین فصل خطر باش
اکبر درویش . اول اردی بهشت سال 1393
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر