کسی می گرید
کسی تنهاست
در من
در خود من
خود من ...
منتظر آغوش گرمی
که سخت در آغوشش بگیرد
تشنه ی شانه ای ،
که سر بر آن بگذارد
و هق هق گریه را سر دهد
تشنه ی دستی ،
که موهایش را نوازش کند
و کلام محبتی ،
که صادقانه بگوید :
دوستت می دارم
کودک درون من ،
هنوز تنها مانده است
مانند جزیره ای
که به هیچ خشکی راه ندارد
نمی تواند بزرگ شود
نمی خواهد بزرگ شود
می ترسد
از همه می ترسد
حتی از من .....
همه فریبش داده اند
همه کولش زده اند
و کودک درون من ،
مانده است
در این فصل بی اعتمادی ،
به که باید اعتماد کند !؟
کودک درون من ،
چقدر تنها مانده است
و تنها گل ها و درخت ها ،
شاهد گریه کردنش هستند !
اکبر درویش . مرداد ماه سال ۱۴۰۲
#akbar#darvish#akbardarvish# #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_اجتماعی #شعر نو #شعر_روز #شعر_عاشقانه_
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر