حالی به حالی شدنم هر لحظه خالی شدنم
از عشق تو پر شدنم نقش یه قالی شدنم
باریدنم تو باغچه ها صدای شرشر شدنم
داغ شدنم خیس شدنم پاک شدن و کر شدنم
مثله یه قایق شدنم نبض شقایق شدنم
دوباره پروانه شدن دوباره عاشق شدنم
دوباره ریشه کردنم ساقه جوانه زدنم
دوباره میوه دادنم دوباره دانه کردنم
اینا همه معجزه بود که بودن تو داده بود
به روی احساسات من قلب خدا در می گشود
معنی تازه شدنم پر بی اندازه شدنم
در خواب یک رویای ناب درو دروازه شدنم
چون نور خورشید شدنم آفتاب امید شدنم
پایان این شب سیاه پایان تردید شدنم
تو فصل مرگ و زندگی دوباره از نو شدنم
از خود تموم شدن ولی باز زنده از تو شدنم
دوباره من دوباره من سوار اسب زندگی
پیروز و شاد و سربلند بی یاس و ترس و خستگی
اینا همه معجزه بود که بودن تو داده بود
به روی احساسات من قلب خدا در می گشود
اکبر درویش . تابستان سال ۱۳۸۸
#akbar#darvish#akbardarvish# #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر_اجتماعی #شعر نو #شعر_روز #شعر_عاشقانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر