۱۳۹۳ آبان ۲۴, شنبه

سر من دارد ...

سر من دارد
انفجارهای مهیب را
تجربه می کند

جنگی که از همیشه ی تاریخ
شمال و جنوب را درگیر کرده است
و به فرسایش توان انسان انجامیده است
اکنون در زیر علم پوچ ایسمی
بزرگ و بزرگ تر می شود

انسان کوچک می شود
یا خدا بزرگ ؟
نمی دانم !
اما می توان بیرق ها را بالا برد
و شمایل خدا را
آویزان کرد
تا این فرسایش را به نهایت رساند
تا پیروزی شمشیر بر خون

خدا کوچک می شود
یا انسان بزرگ ؟
نمی دانم !
اما می توان پوتین ها را بر پا کرد
از نیروها سان دید
و فرمان کشتار را صادر کرد
در هر کجا
در هر جا
می توان فرمان شلیک داد
تا سحرگاهان را
به رگبار بست

سر من دارد
ارتعاشات درگیری افکار را
چون سیمفونی تقاص
رهبری می کند

نابرابری را
ایده ئولوژی تازه ی زیستن بدانیم
و در میدان های آزادی
به میله های سیاه قطور زندان ها چنگ بیندازیم
ارابه ها آماده اند
در سرزمین ها بتازانیم
و فقر را در تمام کشتزارها نشا کنیم
باران خواهد بارید
ابر به ابر
ناودان به ناودان
و گرسنه گی سبز خواهد شد
اکنون که در افلاک ها
با شکوه و جلال
به تقسیم بندی طبقات هورا می کشند
مرگ و گرسنه گی
از آن ضعفا باد
که اغنیا آرام آرمیده اند

سر من دارد
هنوز با چرتکه های قدیمی
حساب های دو دو تا چهار تا را ورانداز می کند
تفریق ها را
حاصل ضرب ها را
تقسیم ها را
و همچنین جمع های بی حاصلی را
که سال های سال
جمع شدند
اما
کم شدند
و نگاه می کند
که خود
در این بازی بی رحمانه
در کجای این شطرنج ایستاده است !؟

اکبر درویش . آغاز صبح 18 آبان ماه سال 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر