دل من آسه و پاسه
دلش از سنگ الماسه
خدایا این چه عشقی بود
گذاشتی تو تو این کاسه
منو انگشت نما کردی
منو رسوای عام کردی
خاطرخواهی چه دردی بود
که تو بر من تمام کردی
شدم من سنگ روی یخ
پیش اون چشمای زیبا
مرا حتی ندید و رفت
دو صد لعنت به این دنیا
با اون چشمای مغرورش
از روی عشق من ردشد
ندید حتی یه لحظه که
ز عشقش چشم من تر شد
دلم بد جوری جا مونده
توی این عشق وامونده
پدر سوخته نمی بینه
که از خودش جدا مونده
منو انگشت نما کردی
منو رسوای عام کردی
خاطرخواهی چه دردی بود
که تو بر من تمام کردی
9 فروردسن سال 1393
اکبر درویش
دلش از سنگ الماسه
خدایا این چه عشقی بود
گذاشتی تو تو این کاسه
منو انگشت نما کردی
منو رسوای عام کردی
خاطرخواهی چه دردی بود
که تو بر من تمام کردی
شدم من سنگ روی یخ
پیش اون چشمای زیبا
مرا حتی ندید و رفت
دو صد لعنت به این دنیا
با اون چشمای مغرورش
از روی عشق من ردشد
ندید حتی یه لحظه که
ز عشقش چشم من تر شد
دلم بد جوری جا مونده
توی این عشق وامونده
پدر سوخته نمی بینه
که از خودش جدا مونده
منو انگشت نما کردی
منو رسوای عام کردی
خاطرخواهی چه دردی بود
که تو بر من تمام کردی
9 فروردسن سال 1393
اکبر درویش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر