۱۳۹۳ فروردین ۸, جمعه

برهنه ام

برهنه ام
در آغوش تو
نوازش های دستت را
دوست می دارم
بوسه ی لب هایت را ,
آرزو می کنم
در آغوش توست
که به معراج می روم
مرا سخت تر در آغوش بگیر
می خواهم باور کنم
کسی هست
که آغوشش ,
در این غربت زمین
تمام تنهایی مرا پر می کند
که مرا می فهمد
که مرا باور می کند
مرا محکم تر در آغوش بگیر
اکنون که بس خسته ام
و در تلاطم دردها و رنج ها
بسیار شکسته ام
می خواهم بهشت را باور کنم
بهشتی که در آن ,
می توان بی ترس از خشم خدا
سیب را چید

برهنه ام
تمام مرا به بین
و اشتیاق با تو بودن را
بگذار خدا هم ,
ما را همینگونه ببیند
دور از هر کینه
دور از هر نفرت
در آغوش عشق

ما ,
هم را دوست می داریم
آیا همین کافی نیست !؟

اکبر درویش . 4 فروردین 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر