وقتی همه
در دایره ی انکار ,
خود را دور می زنند
تا با فریب دیگران ,
جهل خود را
در صندوقخانه ی انکار
پنهان کنند
تا فراموش کنند
بی چراغ ,
در کوچه های راه
به بی راهه رفتند
راستی را
شهامت آن کس
که بر می خیزد
و فریاد می زند :
من اشتباه کردم
من خود را به دست موجی سپردم
که مرداب را
دریا می دید
آری !
اشتباه کردیم
و دریغ و درد ,
در لابلای توهم های مان
خود را پنهان می کنیم
تا دست خود را بالا نگیریم
و به اشتباه مان اقرار نکنیم
اینگونه است که سرنوشت ما ,
در پیله ی انکارهای مان
روز به روز پیچیده تر می شود
و تمام راه ها را ,
بسته تر می بینیم
اکنون برخیزیم
دور از انکارهای مان
تا اقرار کنیم
که اشتباه کردیم
شاید راهی بیابیم
که باز در آغوش مرداب ,
دریا را سلام نگوییم .
اکبر درویش . بهمن ماه سال 1392
در دایره ی انکار ,
خود را دور می زنند
تا با فریب دیگران ,
جهل خود را
در صندوقخانه ی انکار
پنهان کنند
تا فراموش کنند
بی چراغ ,
در کوچه های راه
به بی راهه رفتند
راستی را
شهامت آن کس
که بر می خیزد
و فریاد می زند :
من اشتباه کردم
من خود را به دست موجی سپردم
که مرداب را
دریا می دید
آری !
اشتباه کردیم
و دریغ و درد ,
در لابلای توهم های مان
خود را پنهان می کنیم
تا دست خود را بالا نگیریم
و به اشتباه مان اقرار نکنیم
اینگونه است که سرنوشت ما ,
در پیله ی انکارهای مان
روز به روز پیچیده تر می شود
و تمام راه ها را ,
بسته تر می بینیم
اکنون برخیزیم
دور از انکارهای مان
تا اقرار کنیم
که اشتباه کردیم
شاید راهی بیابیم
که باز در آغوش مرداب ,
دریا را سلام نگوییم .
اکبر درویش . بهمن ماه سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر