۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

امید درناامیدی

ننویسندگی :

دقیقا من با نظرات خیلی از دوستان موافق هستم 
که تلخ تر و زشت تر از ناامیدی خود ناامیدی است ...
هیچ چیز مانند یاس نمی تواند آدمی را تا به سراشیبی سقوط بکشاند . یاس و ناامیدی دشمن سرسخت و دهشتناک آدمی بوده و می باشد و آدمی دقیقا همان لحظه می برد و به زمین می افتد که امیدهایش به یاس مبدل می شود ...
خوب , اما که چه !؟ چرا من که این را می دانم این همه از ناامیدی و یاس سخن می گویم و نگاه بدبینانه ای به این دنیا دارم ؟ چرا ؟ نمی دانم دارم توجیه می کنم یا اینگونه است که من همیشه اعتقاد داشته ام امید دقیقا در مرز ناامیدی جوانه می زند .. که باید به بن بست رسید تا راهی را گشود .... که امید در نهایت یاس پدیدار می شود ...
آیا به خاطر دید منفی و بدبینانه ی خودم دارم خودم را توجیه می کنم ؟ نمی دانم ! شاید من دچار یاس فلسفی شده ام !؟ شاید که دچار شک و تردید شده ام زیرا به هر چه امید بستم در نهایت ناامیدم کرد ... شاید ...و شاید اینگونه است که یاس هایم را در میان می گذارم و ناامیدی هایم را با دیگران تقسیم می کنم
آری !!
من دیگر نمی توانم بیهوده امید ببندم و راحت بپذیرم و این یاس فلسفی دنیای مرا احاطه کرده است . اما دلم می خواهد اگر امیدی دارم این امید با آگاهی و هشیاری پیوند خورده باشد . تا وقتی آگاهی نباشد حتی امیدها در خانه ی ناامیدی خانه نشین می شوند .
در هر صورت دوست دارم از امید حرف بزنم چون در پشت تمام این ناامیدی ها و یاس ها اعتقاد دارم که امید چون نور کوچکی ست که در دور دست ها روشن مانده است و باید این نور کوچک روز به روز بزرگ تر و بزرگ تر شود .
و صادقانه بگذارید بگویم در کنار ناامیدی هایم و یاس هایی که کوله بار زندگی ام شده است برای تمام مردم دنیا امید و آرامش را آرزو می کنم و امید دارم روزی خواهد آمد که تمام این ناامیدی ها جای خود را به امید بدهد و مردم دنیا با امید به سوی آزادی و عدالت گام بردارند .
من حق دارم در اوج ناامیدی و یاس برای همه امید و پیروزی را آرزو کنم .
چگونه از " امید " بگویم
وقتی هر شب
" ناامیدی " میهمان خانه ی من است !؟
اما ,
نه ...
هنوز در آن دور دورها
نور کوچکی را می بینم
که لحظه به لحظه بزرگ تر می شود .

اکبر درویش
با سپاس از : بنفشه صفا به خاطر عکس این یادداشت


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر