از دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
از بس
کسی با ناله و استغاثه
صدایش نکرده بود
نه ضجه ای بود
نه شیونی
و نه التماسی
همه چیز آرام بود
همه جا آرام بود
و ناله های خدا خدا ,
بلند نبود ,
به خشم آمد
فریاد کشید
عمیق
بلند
و تمام خشم خود را
در دست گرفت
آدم را آفرید
زار
پریشان
خسته
درمانده
تا هر روز
به درگاه او
استغاثه کند
بنالد
و التماس نماید
شاید از این روست که جهان ما ,
از قتل و غارت
از تجاوز و جنایت
از فقر و بدبختی
لبریز است
که ظلم و ستم بیداد می کند
که از عدالت نشانی نیست
که آزادی اسیر زندان است
و انسان ,
شاهد این همه مصیبت است .
اکبر درویش . سال 1380
" در سایه ی ارتداد "
از بس
کسی با ناله و استغاثه
صدایش نکرده بود
نه ضجه ای بود
نه شیونی
و نه التماسی
همه چیز آرام بود
همه جا آرام بود
و ناله های خدا خدا ,
بلند نبود ,
به خشم آمد
فریاد کشید
عمیق
بلند
و تمام خشم خود را
در دست گرفت
آدم را آفرید
زار
پریشان
خسته
درمانده
تا هر روز
به درگاه او
استغاثه کند
بنالد
و التماس نماید
شاید از این روست که جهان ما ,
از قتل و غارت
از تجاوز و جنایت
از فقر و بدبختی
لبریز است
که ظلم و ستم بیداد می کند
که از عدالت نشانی نیست
که آزادی اسیر زندان است
و انسان ,
شاهد این همه مصیبت است .
اکبر درویش . سال 1380
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر