۱۳۹۲ دی ۲۱, شنبه

زمستان دنیای عشق

عشق من ,
روزها به سردی می گراید
بگذار در این فصل سرد
دستانت را بگیرم
و رهنمایت شوم
در این سرزمین پوشیده از برف سپید ...

عشق من ,
سالی دگر فرا رسیده است
بگذار در این سال تازه ,
محکم در آغوشت بگیرم
و در این شب زمستانی
به دور دست بگریزم .

عشق من ,
شعله ی آتش را در نگاهت می بینم
پیش از آن که این شعله خاموش شود ,
جلو آی و مرا ببوس
که ما
به زمستان ,
دنیای عشق خواهیم رسید
چرا که عشق در بهمن ماه گرم تر است .
محبوب من ,
تا فرا رسیدن تابستان ,
اینجا , و در میان بازوانم بمان .

در زمستان
دنیای عشق ,
می بینی همیشه به خاطر خواهیم داشت
که به هنگام سپید شدن زمین از برف ,
ما , زمستان ,
دنیای عشق خود را خواهیم یافت .

شب ها طولانی تر شده اند
و ما پیش از فرا رسیدن هر روز می توانیم
از مهر و محبت
از عشق
از دوست داشتن ,
کلمات بیشتری بر زبان آوریم
و بعد ,
وقتی که عشق تواناتر شد ,
شاید قلبت را به من بدهی
و در پایان هر سال ,
وعده ای که هرگز جدا نخواهیم شد
شادی من در کنار تو بودن است
و ما ,
زمستان ,
دنیای عشق خود را می یابیم

و تو در می یابی که همیشه ,
به خاطر خواهیم داشت
در حالی که زمین از برف سپید پوشیده شده است ,
ما به زمستان ,
دنیای عشق خود خواهیم رسید
و زمستان ,
دنیای عشق خود را می یابیم .

اکبر درویش . 14 بهمن سال 1350
از کارهای شانزده سالگی
بر اساس ترانه ای از " تام جونز "


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر