این شوم ,
نفرین شده ,
" تنهایی "
هنوز هم ,
مرا رها نمی کند
حوا ,
سیب را بچین
تا با خوردن آن ,
شریک تو شوم
همراه تو
همدرد تو
تا در کنار هم ,
شاید
توانستیم تنهایی را ,
مغلوب کنیم
حوا ,
سیب را بچین
شاید
شاید ...
حوا ,
سیب را بچین
آغوش می خواهم
تا پایان تنهایی
که خسته ام
که بس خسته ام .
این شوم ,
نفرین شده ,
" تنهایی "
هنوز هم ,
مرا رها نمی کند !!
اکبر درویش . 31 تیر ماه سال 1392
نفرین شده ,
" تنهایی "
هنوز هم ,
مرا رها نمی کند
حوا ,
سیب را بچین
تا با خوردن آن ,
شریک تو شوم
همراه تو
همدرد تو
تا در کنار هم ,
شاید
توانستیم تنهایی را ,
مغلوب کنیم
حوا ,
سیب را بچین
شاید
شاید ...
حوا ,
سیب را بچین
آغوش می خواهم
تا پایان تنهایی
که خسته ام
که بس خسته ام .
این شوم ,
نفرین شده ,
" تنهایی "
هنوز هم ,
مرا رها نمی کند !!
اکبر درویش . 31 تیر ماه سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر