سیب را , ...
من ,
تو را ,
وسوسه کردم
تا سیب را ,
بچینی
و با من ,
قسمت کنی
زیرا ,
تو را ,
دوست می داشتم
و می خواستم
که بودن را ,
زندگی را ,
در کنار تو
و با تو قسمت کنم
تو باشی
من باشم
و , ...
عشق
سیب را , ...
من ,
تو را ,
وسوسه کردم
و تو ,
سیب را ,
چیدی
چون می دانستی
که برای با هم بودن ,
من حتی ,
در برابر خدا هم ,
خواهم ایستاد
سیب را , ...
اکنون ,
خورده ایم
و زندگی را ,
با عشق ,
ترانه کرده ایم
ما ,
که حتی ,
به خدا نیز " نه " گفتیم !!
اکبر درویش . 9 تیرماه سال 1392
من ,
تو را ,
وسوسه کردم
تا سیب را ,
بچینی
و با من ,
قسمت کنی
زیرا ,
تو را ,
دوست می داشتم
و می خواستم
که بودن را ,
زندگی را ,
در کنار تو
و با تو قسمت کنم
تو باشی
من باشم
و , ...
عشق
سیب را , ...
من ,
تو را ,
وسوسه کردم
و تو ,
سیب را ,
چیدی
چون می دانستی
که برای با هم بودن ,
من حتی ,
در برابر خدا هم ,
خواهم ایستاد
سیب را , ...
اکنون ,
خورده ایم
و زندگی را ,
با عشق ,
ترانه کرده ایم
ما ,
که حتی ,
به خدا نیز " نه " گفتیم !!
اکبر درویش . 9 تیرماه سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر