کوزههای آبتان را ،
شراب خواهم کرد
تا بنوشید
تا مست شوید
به شوق آیید
به رقص و پایکوبی مشغول شوید
مست شوید
تا فراموش کنید
که این دنیا ،
پر از مکر و حیله و نیرنگ بود
که قربانیانی بودید
بر فراز صلیب زندگی
افسرده بودید
دلهایتان از غصه لبریز بود
و بغض راه گلویتان را بسته بود
اشکهایتان را پنهان میکردید
مست شوید
تا از یاد ببرید
این همه بی عدالتی را ،
که بر سرتاسر آفاق سایه انداخته است
که زندانیانی هستید
در زندان بزرگی به نام دنیا
و چه کنمها ،
و چه نکنمها ،
شما را خسته و دلمرده کرده بود
مست شوید
تا فراموش کنید
بیهوده رنج میکشیدید
اما از دسترنج خود ،
چه بی بهره بودید
و همیشه اندوه فردا را داشتید
و شرم ،
انگار سیلیای بود
که بر گونههایتان خورده بود
سرخ شده بودید
اما معتکف ذلت و دنائت بودید
کوزههای آبتان را
شراب خواهم کرد
تا مست شوید
به شوق آیید
به رقص و پایکوبی مشغول شوید
شاید لحظهای در مستی ،
با هم مهربان شوید
و باور کنید که عشق و محبت ،
همان چیزهایی بود
که از جهان ما دزدیده بودند
و صدا در کام عیسی ،
خاموش شد
همان گاهی که کوزههای آب
شراب میشدند
اکبر درویش.زمستان سال ۱۳۹۹
(از انجیل به روایت من)
#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعر #معجزه #عیسی #انجیل_به_روایت_من
وقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر