۱۳۹۶ تیر ۶, سه‌شنبه

دیگر مرگ هم حریف من نمی شود !

از مرگ گذشته ام
 تا روئینه شده ام ...
سال ها ,
در جسم هایی که خویشاوند من بودند
بی هیچ نسبت نسبی یا سببی
تا هر بار به گونه ای محکوم شوم
از مرز زندگی بگذرم
 روئینه شدن آسان نبود !
ژاندارک شدم
تا برفراز هیزم هایی که شعله ور بود
 سوختن را تجربت کنم
عین القضات شدم
تا شمع آجین شوم
حلاج شدم
تا بر دار کشیده شوم
تاج خار عیسی بر سر نهادم
تا صلیب خویش را
بر فراز قتلگاه
بوسه زنم
به صلیب میخکوب شدم
 تا روئینه شدن را باور کنم !
هزاران بار در سحرگاهان ,
روبروی جوخه های اعدام ایستادم
تا با فرمان شلیک
جسم خود را تقدیم کنم
 روئینه شدن آسان نبود !
در جسم پرومته خانه کردم
سربازی شدم
که فرمان شلیک را شنید
اما به مردم بر پا خاسته
که بی گناه محکوم شده بودند ,
شلیک نکرد
اما تیری در قلب عاشق من نشست
 تا روئینه شدن را باور کنم !
بارها محکوم شدم
تا تسلیم گیوتین شوم
حتی بارها پدران مقدس ,
حکم ارتداد مرا امضا کردند
تا به مرگ سلام کنم
 روئینه شدن از چنین راهی می گذشت !
دهانم را از سرب مذاب پر کردند
چشم هایم را از کاسه در آوردند
و روزهای بسیاری را در سیاهچال های نمناک ,
سپری کردم
تا جنون و جزام بگیرم
و از پای بیفتم
بارها جسد مرا در گورهای دسته جمعی ,
به خاک سپردند
بی هیچ نشانه ای و سنگ قبری
 روئینه شدن آسان نبود !
هان ,
آنک ,
از مرگ گذشته ام
تا روئینه شده ام
 که دیگر مرگ هم حریف من نمی شود !
اکبر درویش : 4 تیر ماه سال 1396

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر