۱۳۹۶ خرداد ۱۲, جمعه

این عدالت نیست ...

از دست نوشته های :
 " در سایه ی ارتداد "
روزی هر کس ,
 می گویند در دست های توست ...
هزاران انسان گرسنه
با شکم های متورم شده ,
هنوز به انتظار نشسته اند
چشمانت را باز کن
در هر گوشه و کنار این کره ی خاکی ,
می توانی فقر و گرسنگی را با چشم باز ببینی
پس چگونه دست هایت را پنهان کرده ای
مگر سفره های خالی ,
مگر کودکانی که سر بی شام بر بستر می گذارند ,
نمی تواند دل تو را به رحم آورد
تا دست هایت را بگشایی
 و روزی شان را در سفره ی شان قرار دهی !؟
شاید ,
دست هایت ,
تنها زمانی گشوده می شود
و روزی می بخشد
 که سفره های گسترده و رنگین را می بینی !؟
آن ها که گنج ها اندوخته اند
بی هیچ رنجی
آن ها که بر مسند قدرت تکیه کرده اند
دست در غارت و چپاول دارند ,
آن چنان سفره های شان رنگین است
و روزگار به کام شان
که از غم روزی بسیار دورند
اما دست های بخشنده ی تو
گنج های شان را هر روز افزونتر می کند
و نشستگان بر سر سفره های خالی
که دست های تو را گشوده می خواهند
هر روز فقیرتر و گرسنه تر می شوند
 رنج های شان را افزون می سازی
این عدالت نیست
که دست های بخشنده ی تو ,
فقط برای کسانی گشوده می شود
که هیچ گاه نیازمند تو نبوده اند
نگاهی هم به سفره های خالی بکن
آن ها که از گرسنگی ,
هر لحظه ناله و استغاثه می کنند
چشمانت را باز کن
آیا بیداد فقر و استثمار خلق را نمی بینی
آیا این تبعیض بی رحمانه را
که بر جهان استوار است ,
نگاه می کنی و بی تفاوت می گذری
 آیا روزی اینان در دست یاس و مرگ است ؟
روزی هر کس ,
 می گویند در دست های توست ...
و تو ,
چه ناسخاوتمندانه ,
این روزی را در بین خلق تقسیم می کنی
و خود نشسته ای بر برج بلند خود
تا شاهد باشی
که عده ای از فقر و گرسنگی عذاب می کشند
و اندکی ,
که تو دست هایت را برایشان گشوده ای
از بس از ثروت زمین گنج دوخته اند
که خود را صاحب تمام دنیا می دانند
 و این عدالت نیست ... !
اکبر درویش . 10خرداد ماه سال 1396

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر