۱۳۹۶ خرداد ۲۵, پنجشنبه

خلقت این گونه آغاز شده است ...

گل ,
در آغوش نسیم
چه بی پروا می رقصد
 خلقت این گونه آغاز شده است !
چه خوش می گفت
آن ملای رومی :
" یک دست ,
جام باده و
یک دست ,
زلف یار ... "
چه رقصی می شود
در این میانه ی میدان
پر از زیبایی
 پر از صدای آواز قناری ها ...!
بگذار من و تو هم ,
در آغوش هم ,
با رقصیدن ,
سرود زندگی را جار بزنیم
 این گونه خلقت آغاز شده است !
ماهیان در دریا
در دل آبی آب ها می رقصند
پرندگان در آسمان
در آغوش زیبای رنگین کمان ها می رقصند
زمین ,
صدای رقص پاهای ما را
 در ذهن خود کم دارد
نگو خوب نمی رقصم
من هم ,
رقصیدن را خوب بلد نیستم
اما آغوش ما پر از رقص است
پر از هیجان
پر از اشتیاق
 پر از نشاط ...
اگر پدران ما نمی رقصیدند ,
اکنون زمین ,
زباله دانی یی شده بود
که بوی عفونت آن ,
تا آسمان پر می کشید
و دیگر پرنده ها پرواز را فراموش می کردند
اگر مادران ما نمی رقصیدند ,
آب دریاها تیره می شد
و دیگر ماهی ها در آب جان می باختند
اجداد ما رقصیدند
که فصل ها آمدند و رفتند
و هر زمستان ,
 به بهار گفت : سلام
دستانت را ,
به دستان من بده
تا آن چنان در آغوش هم برقصیم
که نعره های مستانه ی ما ,
زمین را به گردش دعوت کند
اجداد ما رقصیدند
که شب ها به صبح رسیدند
لالایی کودکی ات را فراموش کرده ای ؟
همان نعره های مستانه
شور و شوق کودکی ما شدند
 تا بزرگ شویم
برخیز
یک دور رقص
صد دور رقص
هزاران دور رقص هم کافی نیست
باید آن چنان دیوانه وار برقصیم
تا زندگی پر از هیجان شود
تا روزگار پر از نشاط شود
 تا جهان پر از اشتیاق شود
بادبادک ها ,
در آغوش آسمان
چه بی پروا می رقصند
 خلقت این گونه آغاز شده است !
اکبر درویش . 25 خرداد ماه سال 1396

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر