۱۳۹۴ آذر ۲۷, جمعه

من و سیگار ...

( نیازی به گفتن نیست و می دانم مصرف سیگار برای سلامتی زیان آور است . و می دانم نباید باعث تبلیغ سیگار شوم و .... از این حرف ها .. برای همین نه با سیگار مانند خیلی های دیگر عکس می اندازم و نه ...
اما , این نوشته هم واقعیت من است و سیگار و دوست ندارم انکارش کنم و برای همین در اینجا قرار می دهم و ... )
بعضی وقت ها این سیگار لعنتی چه معجزه ای می کنه ... معجزه ای که شاید هیچکس دیگه نمی تونه بکنه . بزرگترین و عزیزترین معجزه ی زندگی می شه . شاید واسه همینه که من نمیتونم سیگار را ترک کنم ... شاید واسه همینه که من سیگار را انقدر دوست دارم . چون سیگار تنها رفیق تنهاییم می شه و وقتی دستم از زمین و آسمون کوتاه می شه به دادم می رسه و تسکینم می ده . تو لحظاتی که حالم بده , که احساس ناتوانی می کنم که احساس می کنم که به بن بست رسیده ام , که تمام درها به روم بسته شده که دیگه هیچ راه نجاتی نمونده , این تنها سیگاره که به دادم می رسه و کمکم می کنه . و وای اگه تو این لحظات سخت مصیبت باراگه سیگار نباشه چه بلایی به سر من میاد !؟ حتما از پای می افتم و درب و داغون می شم و می میرم ... حتما به آخر خط می رسم ... حتما ...
سیگار , چقدر تو را دوست دارم چقدر به تو مدیونم و چقدر به کمک من آمده ای . و چقدر بارها دردهای مرا تسکین داده ای . انگار تنها مرهم و تسکین من تو زندگی تو هستی و اگه تو نباشی خدا می دونه چی به روزگارم میاد و چه بلایی بر سرم ...
تازه دارم می فهمم که چرا نمی تونم تو را ترک کنم ... تازه دارم می فهمم که اگه تو نبودی چه به روز و روزگارم می آمده است ...تو رفیق تنهایی من , رفیق مشکلات من , رفیق ناامیدی های من , و رفیق ترین رفیق من بوده ای .
سیگار , تو را دوستت دارم .
اکبر درویش . آذر ماه سال 1394

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر