۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۲, جمعه

می خواهم برقصم

می خواهم برقصم
در کوچه ها
در خیابان ها
در میدان ها ...

اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با پیر و جوان
با زن و مرد
با دختر و پسر
با همه
با شکوفه ها
با گل ها
با چشمه ها
با رودها
با دریا ...

اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با عشق
با دوست داشتن
با چشم ها
با لبخندها
با بوسه ها
با دست ها
با آغوش ها ...

اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با روسپی ها
با فراری ها
با شبگردها
با دوره گردهای بی خانه ...

اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با باد
با باران
با ستاره
با آفتاب
با مهتاب
با رنگین کمان ها
با صدای جیرجیرک ها ...

اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با همه
همراه عروس ها
در کنار دامادها
در مدرسه ها
همراه بچه ها
با حاجی فیروزها ...

اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
با زندگی
با مرگ ...

اگر چه خوب نمی رقصم
اما می خواهم برقصم
چشم های خدا بسته است
به خوابی سنگین فرو رفته است
نه
با خدا نمی رقصم
با مردم می رقصم
و با نیمکت های پارک می رقصم
که شب ها
بی خوانمان ها را پناه هستند
و با تو می رقصم
که آغوشت
تکیه گاه همه غم های من است

می خواهم برقصم
اگر چه خوب نمی رقصم

اکبر درویش . نیمه ی اول اردیبهشت سال 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر