من ,
سوار بر دو بال دوست داشتن
در آسمان عشق ,
به پرواز در می آیم
تا اوج را تجربه کنم
در بی نهایت ...
ای همدرد ,
دستانت را به دست من بده
تا ترانه ی دوست داشتن را ,
در تمام جهان جاری کنیم
تا عشق را ,
سرود سازیم
در دل هایی که
نا امیدی را ,
خانه نشین شده اند
با عشق ,
این روزهای همه تکرار
زیباتر خواهد شد
با عشق ,
شاید چراغی
در این تیره شب های همه تاریک
در این برزن بن بست
روشن شود .
هم را دوست بداریم
که تا دوست داشتن را نیاموزیم ,
هیچ گاه از این حصارهای تو در تو ,
امید رهایی نخواهیم داشت .
من ,
تو ,
ما ,
اکنون وقت آن است
که دوست داشتن را تجربه کنیم
تا عشق را ,
فلسفه ی جهان هستی سازیم .
اکبر درویش . ششم خرداد ماه سال 1392
سوار بر دو بال دوست داشتن
در آسمان عشق ,
به پرواز در می آیم
تا اوج را تجربه کنم
در بی نهایت ...
ای همدرد ,
دستانت را به دست من بده
تا ترانه ی دوست داشتن را ,
در تمام جهان جاری کنیم
تا عشق را ,
سرود سازیم
در دل هایی که
نا امیدی را ,
خانه نشین شده اند
با عشق ,
این روزهای همه تکرار
زیباتر خواهد شد
با عشق ,
شاید چراغی
در این تیره شب های همه تاریک
در این برزن بن بست
روشن شود .
هم را دوست بداریم
که تا دوست داشتن را نیاموزیم ,
هیچ گاه از این حصارهای تو در تو ,
امید رهایی نخواهیم داشت .
من ,
تو ,
ما ,
اکنون وقت آن است
که دوست داشتن را تجربه کنیم
تا عشق را ,
فلسفه ی جهان هستی سازیم .
اکبر درویش . ششم خرداد ماه سال 1392
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر