۱۴۰۰ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

به فکر من نباش !

 .

" سوگلی " سوگلی من تو چرا اخماتو تو هم کرده ای گره خورده پیشونی ات این همه ماتم زده ای برای من گریه نکن برای این اسیر شب این سایه ی خمیده پشت این بسته ی همیشه لب بذار که من سکوت کنم نخواه که حرفی بزنم منی که تو سلول خود هر لحظه دارم می شکنم سوگلی من ای عزیز راه من از تو هم جداست شکستن منو نبین شکستنی که بی صداست باید که تو ولی بری بری به رویات برسی منتظر من تو نمون بسه دیگه دلواپسی اسیر این قفس منم قفس سرد و آهنی به پشت سر نگاه نکن اگر هنوز فکر منی سوگلی من تو که خوب قصه ی من را می دونی رنج و عذاب هستی مو از چشمای من می خونی می دونی من قربونی ام تو این جهنم جنون زخمی دست روزگار افتاده در دریای خون ولی باید که تو بری بری به رویات برسی منتظر من تو نباش بسه دیگه دلواپسی اکبر درویش . بهار سال ۱۴۰۰ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعر # ترانه



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر