.
" سوگلی " سوگلی من تو چرا اخماتو تو هم کرده ای گره خورده پیشونی ات این همه ماتم زده ای برای من گریه نکن برای این اسیر شب این سایه ی خمیده پشت این بسته ی همیشه لب بذار که من سکوت کنم نخواه که حرفی بزنم منی که تو سلول خود هر لحظه دارم می شکنم سوگلی من ای عزیز راه من از تو هم جداست شکستن منو نبین شکستنی که بی صداست باید که تو ولی بری بری به رویات برسی منتظر من تو نمون بسه دیگه دلواپسی اسیر این قفس منم قفس سرد و آهنی به پشت سر نگاه نکن اگر هنوز فکر منی سوگلی من تو که خوب قصه ی من را می دونی رنج و عذاب هستی مو از چشمای من می خونی می دونی من قربونی ام تو این جهنم جنون زخمی دست روزگار افتاده در دریای خون ولی باید که تو بری بری به رویات برسی منتظر من تو نباش بسه دیگه دلواپسی اکبر درویش . بهار سال ۱۴۰۰ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعر # ترانهوقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر