.
گفت : این نیز ، بگذرد ! گفتم : چه بسیار گذشت و چه دشوار ، این روزهای طاعونی را با هراس و اضطراب ، بر پشت سر گذاشتیم سخت بود اما می گفتیم زنده ایم و زندگی می کنیم هر چند ، در گردابی فرو رفته بودیم که روز به روز ، بیشتر بوی لجن می گرفتیم و خود را در حصاری انداخته بودیم که خود از برای خود ، ساخته و پرداخته بودیم و غرق نمی شدیم و غرق شدن ، رویایی بود که در خواب می دیدیم ما که چگونه زیستن را نیاموخته بودیم و زندگی را ، در نفس کشیدن و لقمه ای با آه فرو دادن و قرص های خواب آور ، شریک شب های ما شده بود دوباره گفت : این نیز ، بگذرد ! نگاه کردم به روزهایی که در پیش رو بود و حادثه ها و فاجعه ها اما در ذهنم ،۰ مدام این جمله تکرار می شد : این بز ، نیز ، گر است ! اکبر درویش . ۱۰ تیرماه سال ۱۴۰۰ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعروقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر