۱۴۰۰ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

سلطان یخ !!

 .

ابر هست باد هست باران هست اما ، قحطی ... قحطی... قحطی... خشکسالی بی آبی و تشنگی آن چنان که لب ها را ، به هم دوخته است و کشتزارها را ، خشک و پژمرده کرده است تالاپ ها ، یکی یکی گم می شوند ! سلطان یخ را ، دستبند زدند به محکمه بردند اما در راه ، آب شد و در انتظار قاضی ، بخار شد محو شد هیچ شد ! اکنون ، که محکوم ، دود شده است گم شده است یا گریخته است ، این قاضی عادل ! چه کسی را باید فتوای مجازات دهد !؟ اکبر درویش . امرداد ماه سال ۱۴۰۰ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعر #



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر