۱۴۰۰ خرداد ۱۲, چهارشنبه

سفر میلاد

 .

روزگارانی که تاریکی بر آن سایه انداخته است در هجوم بیداد با جسدهای مصلوب انباشته در کف خیابان ... 1 چه می گویم !؟ فرشته ی عدالت ، آن چنان به خواب عمیقی فرو رفته است که نمی بیند ترازوی در دستش یک کفه در زمین ، یک کفه در آسمان دارد 2 و چشمان بسته ، چگونه می تواند ببیند به قفس افتادن پرنده ها را و در های بسته ی سلول ها را ... ؟ 3 و آزادی ، انگار سیگاری ست که دود می شود و فیلتر هنوز خاموش نشده ی آن ، زیر پوتین ها لگد کوب می شود 4 جهان منگ جهان لنگ جهان جنگ در زیر آوار جهل مقدس ... ! 5 نجات دهنده ، گور خود را می کند تا بر سر خاک خود ، فاتحه بخواند 6 در صف ها ایستاده ایم تا مرگ خود را ، در دفتر گورستان ها ثبت کنیم 7 و عشق و دوست داشتن ، قصه ای ست قدیمی کهن تر از پیش سال های عهد عتیق ! 8 باور کنیم ما را کشته اند ما را سال هاست کشته اند از دشنه ی قابیل هنوز خون می چکد و ما جنازه های ملول ، با لبخندهای مصنوعی ، نقش زندگان را بازی می کنیم افساری بر گردن ما انداخته اند و به هر سو که میل می کنند ، ما را می کشند 9 بازی قدرت جنجال های بی هویت چون لالائی ، ما را به خواب فرو برده است بیدار نمی شویم نمی گذارند بیدار شویم نمی خواهند بیدار شویم ! 10 و فاصله ها و شکاف طبقاتی و هجوم فقر و ظهور ستم و داستان هایی ، که بارها گفته شده اما انگار هیچ کس نشنیده است 11 بودن ما بودن پر از جان کندن ما چون سربازان شطرنج فدا می شویم تا شاه و وزیر پا برجا بمانند 12 و در پنجمین روز ، از سومین ماه سال های همه شکست کودکی چشم بر جهان گشود تا قربانی دیگری باشد در چنگال این روزهای همه به عجز نشسته !! 13 بگوئید تا پیلاتوس ، با نیرنگ فریسیان فرمان تصلیب تازه ای را صادر کند 14 به دنبال کدام روزنه ، در این فضای قیری رنگ باید چشم امید گشود وقتی که فقط جغد ها آواز می خوانند ؟ 15 اکبر درویش . ۵ خرداد ماه سال ۱۴۰۰ مصادف با روز میلادم #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعر



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر