.
چه روزگار تلخی ننگ بر این روزهای شوم یک تن را همدرد نمی یابی یک نفر را همراه نمی بینی همه دورو همه کینه جو پر از نفرت همه خنجر در دست کمین گرفته ، در جاده های شب به هیچ کس نمی توان اعتماد کرد حرف هیچ کس را ، نمی توان باور کرد دوست و دشمن ، هر دو در انتظار فرو ریختن تو ، لحظه شماری می کنند و باید ، اگر می خواهی به سلامت از این مهلکه بگذری ، تو هم پست شوی تو هم همراه کینه و نفرت شوی تو هم فرومایه گردی تو هم ... اما ، من نمی توانم قلب من هنوز ، از عشق لبریز است من به وحدت جهانی می اندیشم که مردم آن تفرقه را نماز می گذارند ! اکبر درویش . تابستان سال ۱۳۷۸ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعروقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر