۱۳۹۹ تیر ۷, شنبه

بروم ...

آیا ،
روی دست راه خواهیم رفت
روی ابر می خوابیم
و زمین را ،
به دست باد 
خواهیم سپرد ؟
درخت ها را
در آب خواهیم کاشت
و ماهی ها را 
در خاک رها خواهیم کرد ؟

درخت ها می سوزند
و استخوان های فک ما
و اسکلت های عریان شده ی پاهای ما
همراه خرچنگ ها
سوسک ها
و سگ ماهی ها
لجنزار مقدس می شود
و ما در هپروت ،
به اعتکاف نشسته ایم

آتش زبانه می کشد
فریادها را
نجواها را
لخت و عور می شویم
در آینه ها
که سیاه را سفید نشان می دهد
و سفید را سیاه
اخته شدن ،
تجربه ای ست تلخ
که بشر تجربه می کند 

قرن بر باد رفتن عقاید منحوس
و اما ،
چه اما هایی که معما می شوند
باز هم ،
درهایی هست
که به قهقهرا باز می شود
یا برافراشته می شود
پرچم کرامت انسانی
وقتی هنوز زالو ها ،
تشنه ی مکیدن خون هستند !؟

چه روزگاری داریم
گربه ها ،
تنها به خاطر خدا
موش می گیرند
و شب ها 
چراغ ها
به خاطر پیروزی علم
پشتک وارو می زنند
تا شکستن را ،
با سنگ تیر کمان ها تجربه کنند

روزهای پیش رو را ،
با کدام دغدغه شروع کنیم
آزادی بشر
دوست داشتن هم
وحدت انسان
یا باز ،
قطره های خون 
دنیا را تزئین خواهد کرد ؟

بروم
سکوت کنم
و در سکوت ،
به بهترین اهداف انسانی بیندیشم !

اکبر درویش . ۱۸ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر