۱۳۹۹ تیر ۱۰, سه‌شنبه

دریغا !!

دریغا ،
عشق قدرت
بر قدرت عشق ،
غلبه کرده است
اینگونه است که دنیا ،
غرق جنگ و آشوب شده است
و در زیر بار استبداد و استثمار
کمر خم کرده است
و آزادی
و عدالت ،
گمشده ای است
که انگار هیچ گاه پیدا نمی شود!

اکبر درویش 

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #درد_نامه#اجتماعی #آزادی #عدالت #عشق_قدرت #قدرت_عشق


شاعران را باور کنید

شاعران 
رسولان برگزیده هستند
نه از جانب خدا
که از جانب اجتماع
از سوی مردم
که شعرشان را ،
پرچم خود کرده اند
در راه وحدت انسان ها
که واژه ها را ،
مفهومی تازه می بخشند
با کوله باری از عشق
از ایثار 
و از آگاهی 
و شعور

شاعران
رسولانی هستند
جان بر کف گرفته
تا نغمه ی بیداری را
در گوش خواب رفته ی جهان ،
جار زنند 
تا نوید صبح روشن را ،
در این شب سیاه
ترانه کنند !

شاعران
رسولان برابری هستند
دشمن حصارها
که شعرشان ،
سر جنگ دارد
با هر نوع تبعیض
با جنگ
با ظلم و غارت و بیداد
و از دنیایی سخن می گویند
که در آن ،
شعور و شرف و عشق 
قبله گاه زیستن می شود !

شاعران را ،
باور کنید !

اکبر درویش . ۸ تیر ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعر _امروز#شاعر#شاعران


شرعی نیست !!


۱۳۹۹ تیر ۹, دوشنبه

فرض کن !!


تسلیت به شعر !

تسلیتی
شعر را
که جهان بی شعر ،
کم خواهد آورد
شعور را !

تسلیتی
شعر را
که شاعران ،
چراغ های روشن جان هستند
که مرگ هر شاعر ،
زخمی بر جهان خواهد بود !

تسلیتی
شعر را 
که شاعران ،
راوی ماندگار عشق هستند
که این زمین سرد ،
با شعر گرم می شود !

تسلیتی 
شعر را
که شاعران ،
با گفتن
درد و رنج مردم را
چون صلیبی ،
بر دوش دارند !

تسلیتی
شعر را
که شاعران ،
واژه ی عدالت را
و کلام آزادی را
مفهوم تازه ای می بخشند

تسلیتی 
شعر را
که مرگ هر شاعر ،
زخم های جهان را 
عمیق تر خواهد کرد !

اکبر درویش . ۵ تیر ماه سال ۱۳۹۹
با یاد دوست از دست رفته #علیرضا_راهب

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #علیرضا_راهب#مرگ#شاعر


می روید شقایق


روشن کن این هیمه را

روشن کن
این هیمه را
که خشک و بی جان
در محو شدن
طی طریق می کند

روشن کن
این هیمه را
در این سردترین فصول 
که سرما بیداد می کند
که نفس ها را ،
در سینه ها حبس کرده است
و دست ها را ،
در جیب ها پنهان

روشن کن
این هیمه را
تا گرم کند
دستان یخ زده ی این قوم مبهوت را

روشن کن
این هیمه را
تا بسوزم
و روشن کنم این شب های تاریک را

روشن کن
این هیمه را
شاید همین شعله ی کوچک ،
بتواند جهانی را
به شعله ور شدن دعوت کند !

اکبر درویش . آبان ماه سال ۱۳۹۸

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


سرم !!

سرم ،
مانند دریا
در یک قوطی در بسته
درانتظار انفجار
انفجار
انفجار ...

سرم ،
مانند خورشید
در میان استکانی
در انتظار انفجار
انفجار 
انفجار ...

سرم ،
پر شده است
از انفجار
انفجار 
انفجار ...

سرم را محکم‌ میان دست هایم گرفته ام !

اکبر درویش . ۳۰ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


۱۳۹۹ تیر ۸, یکشنبه

واژه های ناتمام !!


شورش می کنند


جهان همصدای ما خواهد شد


زن کشی !

مرد ،
با یاری زن
به اوج می رسد
اما ،
زن ،
به دست مرد
به خون می نشیند !

زن ،
مادر می شود
دنیا می آورد
مرد را
پرورش می دهد
مرد ،
قاتل می شود
زن را
می کشد 
بی رحمانه !

چه دنیای نابرابری
این همه تبعیض
این همه ستمگری
وقتی که تعصب ،
چشم مرد را 
کور می سازد
و زن را ،
ضعیفه ای می داند
برای ارضای امیال جنسی 
وقتی که جهل ،
بر فکرها حکم می راند
وقتی که غیرت !
برتری طلبی، 
از مرد جلاد می سازد !
مرد می شود ،
مالک زن 
صاحب زن
حاکم زن ... !

ای دریغا ،
زن بودن
و زن ماندن ،
در این روزگار ،
چقدر هولناک است !؟

اکبر درویش . ۲۸ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #زن#برابری#عدالت#زن_کشی#قتل_های_ناموسی


دیوارها ...


۱۳۹۹ تیر ۷, شنبه

انجیل به روایت من !

جمع شده بودند
تا موعظه کند
آن ها را ...

سر به زیر انداخته بود ،
عیسی 
پرسید :
از چه بگویم با شما ؟
گفتند :
از عدالت
گفت :
هیچ کس عادل نیست
حتی یک نفر !
همه چشم به آسمان دوختند
عیسی نیز ، 
نگاهی انداخت
به آسمان ،
و گفت :
حتی خدا !!

هیچ کس نفهمید عیسی چه گفت
یوحنا نفهمید
یهودا نفهمید
پطرس نفهمید
یعقوب نفهمید
پیلاطس نفهمید
فریسیان نفهمیدند
و حتی ،
عیسی ،
نفهمید عیسی چه گفت !

اول آن کس که فهمید ،
یهودا بود
آن شب که ناباورانه
به حکم عیسی ،
مجبور شد که لو دهد عیسی را
تا همیشه ی تاریخ ،
بدنام سازد خود را
دومین کس ،
پیلاطس بود
وقتی که شست دست های خود را 
تا ناباورانه
به جبر فریسیان ،
بر خلاف رضای خود
فرمان تصلیب دهد عیسی را
تا دیگر دست های آلوده ،
با هیچ آبی پاک نشود
سومین کس ،
عیسی بود
آن گاه که ناباورانه
بر فراز جلجتا ،
بر بالای صلیب ،
نگران و اندیشناک
چشم دوخته بود
به دور دست ها
و زیر لب می گفت :
پدر ،
چرا مرا به خود وانهادی !؟

اکبر درویش . زمستان سال ۱۳۹۸
انجیل به روایت من

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی#انجیل#عیسی #عیسی_مسیح #صلیب #عدالت


روزهای شوم دلتنگی ست !


به روزهای جهان مشکوکم !!


دوست می دارم بچه ها را ...

دوست می دارم
بچه ها را
چه دختر
چه پسر
دوست می دارم 
بچه‌ها را 
چه سیاه
چه سفید
دوست می دارم
بچه‌ها را 
چه هموطن
چه غیر هموطن ...

دوست می دارم 
بچه‌ها را 
مانند فرزندان خود 
عشق من هستند
دنیای من هستند
و هر روز صبح ،
بهترین ها را برای شان آرزو می کنم 
شادی من
شادی آن هاست
و غم و اندوه من ،
غم و اندوه آن ها ...

دوست می دارم
بچه ها را 
و چه زیباست
که دنیا ،
هزاران فرزند به من داده است
شاهد رشدشان هستم
بزرگ شدن شان
موفق شدن شان
و چقدر دوستم می دارند
چون می بینند
بی هیچ انتظار و توقعی ،
زندگی ام را وقف آن ها کرده ام

دوست می دارم
بچه ها را
بچه هایی را ،
که احساس می کنند کسی دوستشان ندارد
در کنار هم ،
یاد می گیریم خوب زندگی کردن را
شناختن خود را
مراقبت از خود را
هدف دار شدن را
دوست داشتن را ...

دوست می دارم 
بچه ها را 
آن ها تمام دنیای من هستند 
به آن ها می آموزم 
و از آن ها یاد می گیرم
عشق را
و بی توقع دوست داشتن را
دوست داشتن همه را
کینه و نفرت را فراموش کردن
محبت و دوست داشتن را یاد گرفتن ...

دوست می دارم 
بچه‌ها را 
این ها هستند
که می توانند دنیای آینده را ،
با آگاهی و عشق
با دوست داشتن و وحدت
نظم تازه ای بخشند ...

دوست می دارم 
بچه ها را ...

اکبر درویش . ۲۴ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #ناراتین#narateen#کودکان#نوجوانان#نوجوانان_آسیب_پذیر#عشق#دوست_داشتن


راه را یافتم !؟

هی پیپ هورا
هورا
هورا ...

راه را یافتم
بهترین راه است ؟
نمی دانم
بدترین راه است ؟
باز هم نمی دانم
اما انگار 
تنها راه ممکن ،
در پیش پاهای من سبز شده است !

چه خوب گفته اند
عاقبت جوینده یابنده بود
و من یافتم
این گونه به رهایی می رسم 
دیگر شب ها ،
دلهره ندارم
چگونه باید به چشم زن و فرزندانم، 
نگاه کنم
که نه شام دارند و نه لباس
و طعنه های صاحبخانه، 
که برای کرایه های دیر شده ،
دیگر بر سرم هجوم نمی آورند
سرما تمام می شود
گرما تمام می شود
فقر تمام می شود
نیروی کار ارزان تمام می شود
چندر غاز حقوق تمام می شود
زندگی تمام می شود
من تمام می شوم !

فردا به دیدار مرگ می روم
این زندگی ،
جز درد و رنج ،
هیچ برای من نداشته است
و همیشه شرمنده بوده ام
زندگی من 
که نتوانست آرامش و آسایش را ،
برای همسر و فرزندانم بیاورد
شاید مرگ من ، ...

چه بگویم
نگران خانواده هستم
اما دریغا ،
کاری از دستم ساخته نیست
خسته شدم
بریده ام

فردا به دیدار مرگ می روم
تا خطی بر این زندگی ،
که جز نکبت و خواری 
هیچ نداشته است ،
بکشم
تا پایان دهم همه چیز را
همه چیز را
همه چیز را ...

اکبر درویش . ۲۳ خرداد ماه سال ۱۳۹۹
وصیت نامه کارگری که خود را به دار آویخت 

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #خودکشی#وصیت_نامه#فقر#فاصله_طبقاتی#تبغیض


در تو غرق خواهم شد


بر سر دار !!

حلاج شده ام
بر سر دار 
هر چه بیشتر از عشق می خوانم
لب به دوست داشتن می گشایم
سنگ ها ،
بیشتر
به سوی من کمانه می روند
خوار شده ام 
خفیف شده ام
کسی مرا نمی شنود
کسی مرا نمی خواند
بانک انالعشق ،
غریب مانده است

حلاج شده ام
بر سر دار
تمام تنم زخمی ست
رگه های خون جاری ست
اما سنگ ها امان نمی دهد
روحم آزرده است
روحم زخمی ست
و نمی فهمد 
هیچ کس مرا

حلاج شده ام
بر سر دار
ناخوانده مانده ام
کدامین خطم
خود نمی دانم
شاید آن خط سوم
که مرا ،
نه او خوانده است
نه غیر !

حلاج شده ام
بر سر دار
پدرم ،
سایه ی شوم مرگ
مادرم ،
روح به تنگ آمده از دیوار
مذهبم ،
عشق
عشق
عشق
سنگسار تمامی قرن ها
بغض در گلو 
صدایم خاموش مانده

حلاج شده ام 
بر سر دار
و تنم زخم خورده ی تمام سنگ ها
در میعاد با طعنه ها و تهمت ها
اما ،
در دلم عشقی ست
به وسعت تمام دنیا
دوست می دارم این مردمان را
که اسیر جهل
که در دام خرافه ،
سنگ ها را می زنند بر من !

اکبر درویش . ۲۰ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


تاریکی را باور کن !


دوستت می دارم

سه طلاقه کن
شرع را
من و تو ،
چقدر به هم آزادیم
درخت شوی
زمین تو خواهم شد
باران شوی
دریای تو خواهم شد
قلب خواهم شد
همه قلب خواهم شد
در تو طپیدن خواهم گرفت
عشق خواهم شد
همه عشق خواهم شد
تو را گرم خواهم کرد
بهار تو می شوم
تمام فصل های تو می شوم
گل می شوم
در تو شکوفه می کنم
میوه می شوم
در فصل تو می رسم

سه طلاقه کن
شرع را
نگاهت را 
قبله خواهم کرد
و دستانت ،
مهر نماز من می شود
زائر تو می شوم
ضریح تن تو را می بوسم
کافر می شوم
تو را می پرستم

دق الباب کرده ام
اکنون در را باز کن
به زیارت آمده ام
به زیارت تو
تا هفت بار اسم تو را جار بزنم
شاید 
آواز عشق را ،
از لبان تو بشنوم

دوستت می دارم
جز این ،
کلام دیگری بلد نیستم

اکبر درویش . ۲۲ مرداد ۱۳۹۸

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #عاشقانه #عشق


بروم ...

آیا ،
روی دست راه خواهیم رفت
روی ابر می خوابیم
و زمین را ،
به دست باد 
خواهیم سپرد ؟
درخت ها را
در آب خواهیم کاشت
و ماهی ها را 
در خاک رها خواهیم کرد ؟

درخت ها می سوزند
و استخوان های فک ما
و اسکلت های عریان شده ی پاهای ما
همراه خرچنگ ها
سوسک ها
و سگ ماهی ها
لجنزار مقدس می شود
و ما در هپروت ،
به اعتکاف نشسته ایم

آتش زبانه می کشد
فریادها را
نجواها را
لخت و عور می شویم
در آینه ها
که سیاه را سفید نشان می دهد
و سفید را سیاه
اخته شدن ،
تجربه ای ست تلخ
که بشر تجربه می کند 

قرن بر باد رفتن عقاید منحوس
و اما ،
چه اما هایی که معما می شوند
باز هم ،
درهایی هست
که به قهقهرا باز می شود
یا برافراشته می شود
پرچم کرامت انسانی
وقتی هنوز زالو ها ،
تشنه ی مکیدن خون هستند !؟

چه روزگاری داریم
گربه ها ،
تنها به خاطر خدا
موش می گیرند
و شب ها 
چراغ ها
به خاطر پیروزی علم
پشتک وارو می زنند
تا شکستن را ،
با سنگ تیر کمان ها تجربه کنند

روزهای پیش رو را ،
با کدام دغدغه شروع کنیم
آزادی بشر
دوست داشتن هم
وحدت انسان
یا باز ،
قطره های خون 
دنیا را تزئین خواهد کرد ؟

بروم
سکوت کنم
و در سکوت ،
به بهترین اهداف انسانی بیندیشم !

اکبر درویش . ۱۸ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


بی مرز باش !

مرزها را ،
بگذار و بگذر
بی مرز باش
بی محدوده ...

من از مرزها گذشته ام
بی مرز شده ام
شرع را ،
سه طلاقه کرده ام
و عرف را ،
روانه ی باز سازی ...
خلاص شده ام
بندها را گشوده ام 
دست ها را رها
و پاها را ،
فرصت بخشیده ام
تا خود
راه خود را برگزینند

مرزها را ،
بگذار و بگذر
چونان من
رها باش
مرزها ،
محدود می کنند
نا محدود باش
چونان من
تا وسعت یابی
تا بزرگ شوی
تا جهان شوی

گنجشک ها ،
شرع را نمی شناسند
اینگونه است که پرواز می کنند
خود را ،
در پهنه ی آسمان رها می کنند
آزادند
آزاد آزاد
ماهی ها ،
از عرف تعبیر زیباتری دارند
اینگونه است که رود را ،
خانه ی خود نمی دانند
قبله گاه شان دریاست
و جهان شان ،
نا محدود

مرز را ،
بگذار و بگذر
چونان من
بی مرز باش
نا محدود
آن گاه خواهی دید
که ما نگاه تازه ای خواهیم داشت
نگاهی به وسعت جهان
بی مرز
بی محدوده 

عشق به انسان ،
اینسان زاده خواهد شد 

اکبر درویش . ۱۷ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


دریغا

چیزهایی هست
که نپرس
چیزهایی هست
که نبین
چیزهایی هست
که نفهم

من پرسیدم
و دیدم
و فهمیدم

دریغا
اکنون زندگی ,
صلیبی شده است
که هماره
بر دوش ناتوان خود
حمل می کنم .

اکبر درویش

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


در پسا کرونا !؟

چه تغییری خواهد کرد
دنیا
در #پسا کرونا
و چه خواهد شد
سرنوشت مردمانش
که لنگ لنگان، 
با چشم های کور
با گوش هایی پر از موم
عصا به دست
گاهی به راه
گاهی به چاه
در هاله ای از جهل
مغرور از علم
گاهی عاصی
گاهی آرام
به سر می کنند
شب را به روز
روز را به شب ؟

آیا
باز خواهد شد
چشم های بسته
و خواهند دید
بار دادن درخت عدالت را
مرگ تبعیض را
شکوفا شدن عشق را
و درخشیدن خورشید آزادی را 
یا باز ،
جهل و خرافات
ظلم و ستم
و بی عدالتی ،
دنیا را تسخیر خواهد کرد ؟

چه تغییری خواهد کرد
دنیا
در #پسا کرونا
و چه خواهد شد
سرنوشت مردمانش
این پرسش مرموز
تمام ذهن مرا
اشغال کرده است !

اکبر درویش . ۱۴ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #کرونا_ویروس #پسا_کرونا


در این زندان تن


زیبا شده است روزگار من

زیبا شده است روزگار من
زیبا
آغوشم ،
بوی تو را گرفته است
و دستانم
لحظه لحظه
احساس می کند
تو را ...

زیبا شده است روزگار من 
زیبا
و در کنار تو ،
دنیای من
به تعادل رسیده است
آرامش را
دریافته ام
و دوست داشتن را ،
فهمیده ام
و هستی ام
لحظه لحظه 
نجوا می کند
تو را ...

زیبا شده است روزگار من 
زیبا
مرا
و دنیای مرا ،
زیبا کرده ای

اکبر درویش . ۱۱ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #عشق #عاشقانه


پیدا نیست

روزنه ،
در دور
دور
دور
هیچ پیدا نیست

خواب ،
در گور
گور
گور
رویاها مردند
تشییع کنیم
این جنازه ی روی دست مانده را

انگار
در سینه ای به وسعت جلجتا
هزاران هزار صلیب
بر پا کرده اند
و من ،
در زیر بار این همه مصلوب ،
نگاه می کنم 
به دور
دور
دور
روزنه پیدا نیست
آن چه عیان می شود ،
همین خواب است
در گور
گور 
گور 
رویاها مردند
تشییع کنیم
این جنازه ی روی دست مانده را!!

اکبر درویش . ۲۸ اردی بهشت سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی


اعتراف کنیم

زنده بگور نکرد
دختر را
صبر کرد
صبر کرد
تا بزرگ شود
تا عشق را بشناسد
آن گاه ،
او را قربانی کرد
تا عشق
هر روز ،
جسد به خون خفته ای را ،
در آغوش خاک ببیند !

کجا پنهان کرد
آلت قتاله را
قابیل
که در دست های ما سبز شد
تا آغاز گشت
مردم کشی
برادر‌ کشی
فرزند کشی
دختر کشی ...

و همچنان
قتل و کشتار
در زمین ادامه دارد 

اعتراف کنیم
وارث جهل قابیل هستیم !

اکبر درویش . ۸ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش


ببخشایید بر ما !

بگذریم
ما سال ها گذشته ایم
اما چگونه می توان باور کرد
در جا زده ایم

در جا زدن ؟
نه !
فرو رفته ایم
پاشیده ایم

گنگ
منگ
خواب دیده ایم
خورشید را
اما خواب
خواب ،
تعبیر خواب های ما ،
دریچه ای بود
که به روی شب گشوده می شد

ما رفتیم
اما تا کجا ؟
لب هیچ را زیارت کردیم
و شب هیچ را ،
به زانو افتادیم

باید خسته باشیم
باید شکسته باشیم
بر ما ببخشایید
این سرنوشت را
که بر آن ،
مهر صحه زدیم
بر ما ببخشایید

اما دوست داشتیم
اگر دیگران نکاشتند
و ما نخوردیم ،
ما بکاریم
تا دیگران بخورند

آیا این اعتراف ناتوانی
و واژه ی بخشش را
اینگونه سوکمندانه اعتراف کردن ،
می تواند روزنه ی امیدی باشد
تا شمایان
بکارید تا دیگران بخورند !؟

ما ضجوران خسته را
ما مرجومان دل شکسته را
که حتی باد نسیان
به بازی نمی گیرد
در قصه های خود به یاد آورید
و ببخشایید بر ما 
که راه را از چاه ،
نشناختیم
تا شمایان وارث رنج ما شدید !

اکبر درویش . ۲۴ اردی بهشت سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر


کفاره

کفاره ی روزه هایت
بوسه ای ست
داغ
داغ
داغ
بر روی لب های من
تا بهار مرا ،
دل انگیز کند
تا جسم مرا
به تابستان دعوت کند
به فصل رسیدن میوه ها

کفاره ی روزه هایت 
بوسه ای ست
آمیخته به عشق
آموخته ز مهر
آبدیده ز صدق ...

لب های مرا ببوس
بی هیچ شرم و حیایی
این کفاره ،
نگاه کن
تنها لب های مرا رواست

لب های مرا ببوس
گرم
گرم
گرم
هر روز ما عید خواهد بود
روز رقص و پایکوبی ...

اکبر درویش . ۶ خرداد ماه سال ۱۳۹۹

#akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر #درد_معاصر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #عشق #عاشقانه