۱۳۹۸ بهمن ۲۸, دوشنبه

باید شراب می شدم دریغا شاعر شدم !

باید تاکستان مو می شدم
پر از درخت انگور
انگورهای شاهانی
در سرزمین شیراز
سرزمین شعر و شراب
سرزمین رقص و آواز

باید انگور می شدم
انگورهای درشت و آبدار
شیرین چون عسل
با شور و شعف
رقص کنان ،
چیده می شدم
تا در دل خمره ها جای می گرفتم
می ماندم
می ماندم
تا شراب شوم

باید شراب می شدم
شراب قرمز
به رنگ خون
سرخ سرخ ارغوانی
شراب کهنه ی چند سال مانده
شراب ناب
ناب ترین شراب شیراز
تا مردمان قبیله ی من ،
به سلامتی هم
به سلامتی عشق
به سلامتی دوست داشتن ،
فارغ از هر نفرت و کینه
گیلاس های شان را به هم می زدند
و می نوشیدند
تا سرمست و شاد شوند
تا فارغ از هر غصه و اندوه ،
به زیبا زندگی کردن بیندیشند
تا زیبا زندگی کنند
تا آزاد زندگی کنند

باید شراب می شدم
شراب قرمز
به رنگ خون
سرخ سرخ ارغوانی
شراب کهنه ی چند سال مانده
شراب ناب
ناب ترین شراب شیراز
شعر می شدم
شعرهای عاشقانه
در بزم دوستان
شور می آفریدم
شادی بخش دل مردمان بودم
مردم را به رقص و پایکوبی دعوت می کردم

دریغ و درد
تاکستان درخت مو نشدم
انگور نشدم
شراب نشدم
شاعر شدم
با شعر هایی تلخ
با شعر هایی سیاه
که دل مردمان را به درد می آورم

اما افسوس ،
شاعر شدم
با سینه ای لبریز از درد
با دلی خونین
که تنها از فقر و تبعیض
از اسارت و نابرابری
و از ظلم و ستم سخن می گویم !

اکبر درویش . ۲۸ بهمن ماه سال ۱۳۹۸

#اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعر_معاصر#انگور#شراب#شادی#شاعر#نابرابری#تبعیض#عدالت#آزادی





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر