۱۳۹۴ فروردین ۱۹, چهارشنبه

سیمفونی " بغ کرده "

پرورشگاه بود و
من بودم و
تنهایی ...
کودک بغ کرده ی پشت دیوار ,
به چه می اندیشید ؟
روزهای دلگیر
شب های غمگین ! ؟
و خدا ,
زیر بالشت شب هایش
لالایی می خواند
لااااااااااااا
لاااااااااااااا
یی ی ی ی ی ی
می خواند
تاریخ ,
خوب نیست
جغرافیا هم ,
خوب نبود
از علوم بپرس
از علم گفت
اما ,
ثروت برنده شد
علم هم رنج دارد
علم هم درد دارد ...!!
رنج بردم
و رنج بردم
و گنج نبردم
گرسنه در کنار گنج
سر بر زمین خشگ گذاشتم
و درد بردم
اما کودکی ,
راست گفتی
تاریخ بود
تاریخ درد
تاریخ غم
تاریخ عذاب
تاریخ تمام رنج و اندوه من
و جغرافیای من ,
از مشرق به شکست
از مغرب به افول
از جنوب به مسخ
و از شمال به برهوتی
که هیچ پایان نمی گرفت
فرسنگ تا فرسنگ فقط فاصله بود
شب های پرورشگاه را ,
کنار بزن
آن سوی پنجره ,
میدانی ست
پسرکی گم شده است
تنها
مضطرب
چشم به هر کس می دوزد
اما ,
پیدا نمی شود !
گمشدن دردی بود
که ثروت بر سینه ی فقر گذاشت !
خدای مان را ,
معامله می کردیم
و خدای من ,
یک شب ,
سر بر گوش من گذاشت
اما نگفت :
_ دوستت دارم
روزهایی بود
روزهایی هست
رنج می کشم
درد دارم
و نمی گویم
و سکوت می کنم
و سکوت , ...
می کنم !!
عشق هم درد دارد
عشق هم رنج دارد !
دست هایت
دارد آیا ,
دست هایم بگیرد ؟
دست هایم
آه ,
دست هایم درد دارد
گفتنی ها را
سال هاست که می گویم
سینه ام غم دارد
گفتن درد دارد
گفتن درد دارد ....
روزهایی ست
روزهای این زندان
زندگی کردن
مردگی کردن
روزگار ما ... !
و خدا آیا ,
هست ؟
می گوید :
دوستت دارم
دوستت دارم !؟
لبخندم نیست
بغض
گلوگیر شده است
انفجار ابر را ,
باور کن ...
و چقدر بی من بود
و چقدر بی تو بود
و چقدر بی او بود
من تنهای من !!
زندگی را ,
باختم
خانه ی رویا را
بر باد
بر موج ساختم
زندگی را ,
باختم !
رنگ خاصی دارد
آیا
معجزه !؟
رنگ چشمان تو
خبر معجزه را ,
در تمام این شهر
جار زده ...
و خدا ,
می گوید :
_ دوستت می دارم !؟
خنده ی معجزه را ,
بعدها
تو روایت کن !؟
افسوس
رویاها ,
هیچ گاه ,
رنگ واقعیت نمی گیرند
باز هم ,
درهای پرورشگاه
باز می شود
و کودک تنها ,
بغ کرده ,
زانوی غم بغل کرده
به خدایش می اندیشد
که گم شده است
و به خودش ,
که هیچ گاه پیدا نمی شود !!
اکبر درویش . بهمن ماه سال 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر