و تو هرگز
به دنیا نخواهی آمد ...
و دنیا ,
بی مسیحا
در منجلابی سقوط خواهد کرد
که انگار هیچ راه نجاتی نخواهد بود
فصل قتل اندیشه
فصل مرگ عشق
ظهور تاریکی
در لحظه های تابش خورشید
و مرگ آزادی
وقتی که فقر و گرسنگی حاکم می شود
در به صلاب کشیدن عدالت ...
شاید شاید
شاید باید
هزاران مسیحا
در هزاران جلجتای دنیا
به صلیب کشیده شوند
تا این انحطاط مضحک
افول را تجربه کند
شاید شاید
شاید باید
اما تو ,
هرگز به دنیا نخواهی آمد
تا هزاران مصلوب
شمع های خود را روشن کنند
تا خود مسیحای خود شوند .
اکبر درویش . آذر ماه سال 1375
به دنیا نخواهی آمد ...
و دنیا ,
بی مسیحا
در منجلابی سقوط خواهد کرد
که انگار هیچ راه نجاتی نخواهد بود
فصل قتل اندیشه
فصل مرگ عشق
ظهور تاریکی
در لحظه های تابش خورشید
و مرگ آزادی
وقتی که فقر و گرسنگی حاکم می شود
در به صلاب کشیدن عدالت ...
شاید شاید
شاید باید
هزاران مسیحا
در هزاران جلجتای دنیا
به صلیب کشیده شوند
تا این انحطاط مضحک
افول را تجربه کند
شاید شاید
شاید باید
اما تو ,
هرگز به دنیا نخواهی آمد
تا هزاران مصلوب
شمع های خود را روشن کنند
تا خود مسیحای خود شوند .
اکبر درویش . آذر ماه سال 1375
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر