نامت را که می برم
دهانم شیرین می شود
انگار تمام زنبورهای عاشق جهان ,
در من کندو می سازند
انگار برای اولین بار
خربزه ی شیرین مشهدی را
تجربه می کنم
انگار تمام نان های خامه ای جهان ,
مرا میهمان می شوند
نگاهت را که می بینم
انگار در معابد هند
در کنار مریدان ,
بودا را زیارت می کنم
سرشار از عشق می شوم
به نیروانا می رسم
و در یک خلا بی پایان
به استشهاد می رسم
زیبا می شوم
و زیباترین آوازهای همسرایان کلیسای کاتولیک ,
در درون من جاری می شود
وقتی می خندی
تمام جهان چراغانی می شود
مدینه ی فاضله ای را می بینم
که بر زمین شکل گرفته است
به شعف می رسم
و تصویر تمام نقاشی های دنیا ,
میهمان لبخند ژوکوند می شود
اما قلبت !؟
نمی دانم
به زیبایی قلبت ,
نمی دانم چرا گاهی شک می کنم
آیا قلبت هم چون آئینه صاف و بی زنگار است ؟
یا غرور و خودخواهی
کینه و نفرت ,
آئینه ی قلبت را پوشانده است !؟
کاش نام های شگفت ,
بر کوه هایی گذاشته شود که فرو نمی ریزند
کاش چشم های زیبا ,
از آن قلب های سخاوتمند باشد
کاش لبخندهای شاد ,
از آن کسانی باشد که با کینه و نفرت غریبه اند !!
اکبر درویش . 25 دی ماه سال 1388
دهانم شیرین می شود
انگار تمام زنبورهای عاشق جهان ,
در من کندو می سازند
انگار برای اولین بار
خربزه ی شیرین مشهدی را
تجربه می کنم
انگار تمام نان های خامه ای جهان ,
مرا میهمان می شوند
نگاهت را که می بینم
انگار در معابد هند
در کنار مریدان ,
بودا را زیارت می کنم
سرشار از عشق می شوم
به نیروانا می رسم
و در یک خلا بی پایان
به استشهاد می رسم
زیبا می شوم
و زیباترین آوازهای همسرایان کلیسای کاتولیک ,
در درون من جاری می شود
وقتی می خندی
تمام جهان چراغانی می شود
مدینه ی فاضله ای را می بینم
که بر زمین شکل گرفته است
به شعف می رسم
و تصویر تمام نقاشی های دنیا ,
میهمان لبخند ژوکوند می شود
اما قلبت !؟
نمی دانم
به زیبایی قلبت ,
نمی دانم چرا گاهی شک می کنم
آیا قلبت هم چون آئینه صاف و بی زنگار است ؟
یا غرور و خودخواهی
کینه و نفرت ,
آئینه ی قلبت را پوشانده است !؟
کاش نام های شگفت ,
بر کوه هایی گذاشته شود که فرو نمی ریزند
کاش چشم های زیبا ,
از آن قلب های سخاوتمند باشد
کاش لبخندهای شاد ,
از آن کسانی باشد که با کینه و نفرت غریبه اند !!
اکبر درویش . 25 دی ماه سال 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر