۱۳۹۴ بهمن ۱۷, شنبه

خدایا با من برقص

از دست نوشته های :
" در سایه ی ارتداد "
از جایت تکان بخور
بیا
به زمین ما بیا
دست به دست من بده
تا با هم برقصیم
این زمین ,
نیازمند خدائی ست
که رقص بلد باشد
که به میان مردم بیاید
دست در دست آدمیان بگذارد
و برقصد
دیوانه وار برقصد
آن چنان زیبا برقصد
تا دنیا را سر شوق آورد
تا همه برخیزند
و دست در دست هم برقصند
آنقدر برقصند
تا دوباره مردم ,
دل های شان به هم نزدیک شود
تا نفرت و کینه
بر زیر پایکوبی های شان
دفن شود
تا در هلهله کردن های شان ,
عشق دوباره جانی گیرد
و شور دوست داشتن
در قلب ها غوغا کند .
برخیز
همتی کن
دستانت را در دستان من بگذار
تا من ,
دست در دست دیگران بگذارم
تا همه با هم برقصیم
شاید شعله ی جنگ ها خاموش شود
تا دوباره صلح در دنیا برقرار گردد
شاید استبداد خفقان بگیرد
و آزادی ,
در شور و نشاط مردم ,
بر دنیا سایه اندازد
تا همه با هم برقصیم
تا نابودی نابرابری و ستمگری
تا پایان ظلم
شاید پرنده ی زیبای عدالت
در آسمان این جهان پرنفاق
پر بگیرد
برابری بیاید
و همه از مواهب زندگی بهره مند گردند .
نگو رقص بلد نیستی
خدایی که رقص بلد نباشد ,
نمی تواند خوشبختی و سعادت را برای مردم آرزو کند !
دستانم را بگیر
با هم خواهیم رقصید
تا پایان تفرقه
تا طپش های قلب یکی شدن
دستانم را بگیر
دست همه را خواهیم گرفت
تا سقوط زندان ها
تا پایان اعدام ها
تا روزی که ,
فریادها شنیده شود
و در یک کلام :
تا روزی که عدالت و آزادی
بر زمین گسترده شود
و عشق ترانه ای شود
جاری بر روی تمام لب ها
آن گاه خواهیم نشست
و لحظه ای استراحت خواهیم کرد .
اکبر درویش . 14 بهمن ماه سال 1394

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر