۱۳۹۳ آبان ۴, یکشنبه

عشق هم .....!؟

اول :

من
پیدا شدم
تا در عشق
گم شوم !

دوم :

بی سقف شدم
تا سقفی محکم
بر بالای سرت باشم

سوم :

از من
چنان دور شدی
که من گم شدم !

چهارم :

آغوش من
خالی ست
عشق را
آواز می کند .

پنجم :

با بوسه ای می شد
به معراج رفت
و به رسالت رسید !

ششم :

همه ی من
مرا سخت در آغوش بگیر
نه بهشت را می خواهم
نه به دوزخ راهی هست !

هفتم :

بخواب چشم من
بخواب چشم من
من از بیداری بی عشق
می ترسم !

هشتم :

در کجای این سفر
گم شدی
که من تنها شدم !؟

نهم :

عشق هم
ما را
نه مرهم
که زخم شد !

دهم :

نمی توان گفت
نمی شود گفت
نباید گفت
نشاید گفت
گفتنی های مرا

یازدهم :

اشک
صورت مرا خیس کرده است
می گویم :
مرد گریه نمی کند !

اکبر درویش . مهر ماه سال 1393


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر