۱۳۹۳ آبان ۴, یکشنبه

بی قصه گو

کوبانی
کوبیده می شود
ما شاعر می شویم
درد واژه می کنیم
شعرهای مان را ...

سومالی
در گرسنه گی جان می کند
ما به هم می ریزیم
دل های مان می گیرد
فریاد می زنیم

هر جای جهان
اندوهی سیحه می کشد
ما به خشم می آئیم
بغض های مان را
ترانه می کنیم

اما
در این جا
وقتی پاییز
از ابرهای جهل و خرافه
لبریز باران های اسیدی می شود
شاعر کیست
تا واژه های درد را
دوره کند !؟

فقر ما را
در کدام کتاب جار می زنند
و درد ما را
چه کسی ترانه می کند
و قصه ی اسارت ما را
در کدام پیس نشان می دهند !؟

راستی که ما ,
مردمانی بی قصه گو هستیم !

اکبر درویش . اوایل آبان سال 1393

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر