۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

همیشه میان دو هیچ 2

 

. هشتمین : "با ژان پل سارتر" گفت : انتخاب در دست انسان است انسان است که انتخاب می کند و در انتخاب ، آزاد اما آیا توانست خود انتخاب کند ؟ دریغا ، به او نیز تحمیل شد ! نهمین : زیر لب گفت : باورهای تان را دور بریزید همچنان ، بارورهای تان را که شما در زمانی زندگی را لبیک گفتید که نان تان نان دزدی بود که آب تان آب دزدی بود و بودتان در میان دزدان و رهزنان‌کمین گرفته در دل شب ، سپری شد شما شرف را به دوری انداخته بودید و از شعور بویی نبرده بودید و بوی گندتان مشام را آزار می داد ! دهمین : برادر ، خنجر را در دست هایت می بینم این گونه است که نمی توانم حرف هایت را باور کنم و تو را در آغوش بگیرم و تو را تکیه گاه خود بدانم . یازدهمین : بی سنگر بی جان پناه بی زره و از هر سو ، تیرها و رگبارها به سوی من شلیک می شوند ! دوازدهمین : دشمن من ، خود من دشمن تو ، خود تو دشمن ما ، خود ما و ما دشمن ترین دشمن خود ، ناجوانمردانه خود را تا ورطه ی هلاک سوق داده ایم سقوط ... سقوط ... سقوط ... تا منجلاب ! سیزدهمین : زیبائی تو ، که می توانست تو را همنشین پرنده ها کند تو را به ضیافت زاغ ها و جغد ها برد و جسم تو ، همنشین پلیدی کسانی شد که گنداب قبله ی نمازشان بود ! چهاردهمین : تن فروشان ، این قربانیان معصوم و مغموم برای لقمه ای نان ، در کنار خیابان ها ، در انتظار مشتری ، به هر رهگذری با دیده ی تمنا می نگرند اما شکم گرسنه ، آن ها را به میهمانی کدام آغوش خواهد برد!؟ اکبر درویش . بهار سال ۱۳۷۸ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعر




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر