بکارت کدام رویا ،
دریده شد که اسب های چوبی سواران را بر زمین زدند و شیپورچی ها ، فرمان توقف جنگ را دادند هنوز مانده بود هنوز مانده بود هنوز بسیار مانده بود بیرق پیروزی بر زمین افتاد و باد ، صدای رگبارها را نشنید ! نمی دانم این هنر کدامین قبیله است از کشته پشته درست کردن اما ما در هیبت گازها ، و انفجار جسدها ، به خود لرزیدیم و ترسیدیم و اسب های چوبی ، چنان شیهه کشیدند که ناگهان سکوت ، همه جا را فرا گرفت به آسمان نگاه نکن تنها پرنده ای را می بینی که تیر شکارچی ، صد پاره اش کرده است تنها قصه ی ما را باور کن که به پایان نرسیده است و هنوز ، این داستان سر دراز دارد ! اکبر درویش . دی ماه سال ۱۳۹۹ #akbar #darvish #akbardarvish #اکبر #درویش #اکبر_درویش #شعر #شعرهای_اکبر_درویش #شعر #اجتماعی #شعر_معاصر #شعروقتی برای گفتن هزاران حرف داری , وقتی تنها با گفتن می توانی آرامش از دست رفته ات را به دست بیاوری تا بتوانی دوباره پنجه در پنجه ی این زندگی بیندازی , شعر بیانگر احساسات من در این گفتن است که من جز شعر گفتن نمی دانم ..که حتی وقتی سکوت می کنم با شعر سکوت می کنم و این سکوت من فریاد ناگفته های من است اکنون شعرها و دیگر نوشته های من که اگر فریاد من بوده اند اما از سکوت من الهام گرفته اند با کسانی که نه تنها درد مشترک داریم بلکه باید راه مشترک داشته باشیم تا دست در دست هم به سوی جهان مهربانان برویم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر